چند سر بریدەی دیگرلازم است تا ما، بەضرورت اتحاد پی ببریم؟؟

اسلامیسم بازهم جنایت آفرید! سیستم ضد بشری سرمایە، بستر انواع ماشینهای جنایت سیاسیست! این سیستم، ازجملە، از کارآئي سامانەی جنایتکارانەی اسلامیستي، بهرە میبرد! از یک طرف، ظرفیت سبعانەی اسلامیسم را علیە هرگونە صدای آزادیخواهی، علیە آزادی بیان و علیە زن بەکار میگیرد و در وسط خیابان پیشرفتەترین کشورها، سر می بڕد؛ از طرفی دیگر، صفوف فاشیسم و نژاد-پرستي را، در اروپا و امریکا، سامان میبخشد و علیە مهاجران فلکزدە بە میدان میآورد! و البتە بدون احساس هیچ مسؤلیتی کە چقدر اوضاع از کنترل خارج شود و بیگناهان قربانی شوند!

اگر میگوئیم امپریالیسم بە پایان هرگونە دمکراسی و آزادیخواهی رسیدە؛ این پیش-بینی داهیانەی را، لنین، صد سال پیش بەمیان آورد! این لنین و بلشویکها بودند کە در اعتراض بە جنگ جهانی سرمایەداران، در ابتدای قرن گذشتە، نکبت امپریالیسم را بەجهانیان شناساندند! این لنین و رفقایش بودند کە امر دفاع از ارزشهای دمکراتیک را، امر طبقەی کارگر پیشرو و امر سوسیالیسم و کمونیسم، دانستند.

آری؛ این جنبش ما، جنبش کارگری کمونیستي آگاە است کە باید صفوفمان را هرچە متحدتر و قدرتمندتر کنیم و یکی از اهدافمان را، کە پایان دادن بە عربدەکشی و بە جنایات آشکار خیابانی اسلامیسم و بە جنایات فاشیسم است؛ عملی کنیم! آری؛ منظورمان آچمز کردن این هردو سامانەی جنایت: اسلامیسم و فاشیسم است کە هردو از ذریتهای دوقلوی سرمایەداری اند! در اشل بزرگتر هم، بیرون راندن همەی دیناسورهای پایان تاریخ سرمایە را در دستور داریم تا این زندگی زیبا را کە ساختەایم، محافظت کنیم! برای رهائی زن، رهائی مرد و رهائی کودک، برای آزادی کل انسان از فرهنگ بردگی مزدی، از این نظام و هرگونە اسارت انسان در اقتصآد و مناسبات نابرابر، تلاش میکنیم!

اما هر از گاهی، چاقوکشان این نظام، فرزندانمان را سلاخی میکنند تا زهر چشمی از ما بگیرند؛ چند بار دیگر سرهای بریدەی مردم بیگناە باید شهادت دهند کە این سیستم، ارادەی دفاع از امنیت ما، از آزادیها و ارزشهای دمکراتیک و لائیک ما  را ندارد؟! نە آن ارادە را دارد و نە آن توانائی را کە از ارزشهای ما دفاع کند!

ما، در عوض، چە نیروئی داریم؟! نیروی ما، نیروی ٩٩ درصدی کارگران و مردم فرهیختەئی است کە موقعیت مادی و اقتصادیمان، منافع و زندگی روزمرەمان، بەخطر افتادە و نەتنها نیازمند کە درخور ارزشهای دمکراتیک و انساني هستیم! ما باید این متحدان واقعی خود را، نەتنها درایران، کە در فرانسە، در اروپا، آمریکا و همەی جهان بە میدان آوریم؛ جنبش کارگري را، جنبش دگرگۆن-ساز کارگران کمونیست کە نیروی اصلی کمونیسم هستند را، در هر شهر و در هر منطقە و هر جا کە دستمان میرسد متشکل سازیم، جنبش جهانیمان را، آگاهتر و متحدتر نمودە، از جملە در این عرصە، بە میدان آوریم.

البتە، این اصلا در تناقض نیست با فشار آوردن بە دولتهای سرمایە، کە ادعای جدائی مذهب از دولت را دارند! باید بتوانیم بە آنان هم گوشزد کنیم کە بدون ریاکاری و بدون ملاحظەهای سخیف اقتصادی، فورا، بەعنوان یک ارزش مهم دمکراتیک، مذهب را کاملا از دولت و از قدرت دور کنند و واقعا آنرا بە امر خصوصی و بە کلیساها و مساجد و غیرە برانند! اما چطور میتوانیم بە این دولتها فشار آوریم؟؟ نیروی ما برای این فشارآوردن، از کجا میآید؟ از کجا، جز همین جنبش کارگری و اعتصابات و حرکات اعتراضی این جنبش؟؟ آری؛ نیروی ما همین مردمان، همین کارگران آگاە و مبارز است. با بسیج کردن کمونهای کارگری، همچنین میتوان، حتی بەطرزی مؤثر، تحرک اسلامیستهای گردن-زن را، در محل کار و زندگیمان فلج کنیم!  همچنین فاشیستهای آدم-کش مسموم بە نزاد-پرستي را، میتوانیم، بە کمک همین کمونهای کارگري، فلج کردە و بە جنایاتشان لگام زنیم و حتی پایان دهیم!

اکتفا کردن بە لابە و زاري نزد کارگزاران سرمایە، یا بە “افشاگری” از دولتهای سرمایە کە گویا معیار دوگانە دارند، در بهترین حالت، سادەلوحی مارا مینمایاند! چرا این دولتها و این سامانەها بەما کمک کنند؟؟ این دولتها کە طشت ریا کاریشان از بام افتادە و افشاشدە اند؛ کە در حرف مدافع ارزشهای دمکراتیک اند اما در عمل، دست در کیسەی رژیمهای مستبد سرمایە دارند؟! دست در جیب استبدادهائی نظیر ایران و عربستان و غیرە دارند، بر تاخت و تاز آنان بر حقوق زن و مرد کودک، بر حقوق بشر، چشم میپوشند و حتی همدستشان میشوند! اینان، باید با فشارما و متحدان ما، روبرو شوند؛ باید ناچار شوند کە از منافعی چشم بپوشند و بە شعارهای عامەپسند ارزشهای دمکراتیک عمل کنند!؟ اگر فشاری بر آنها نباشد، تنهآ در فریبکاریشان جریتر خواهند شد!؟

البتە، ما در این سازماندهی اتحاد و آگاهی، راە دراز و دشواری در پیش داریم؛ اما راە دراز و دشواری راهم رفتەایم! بەعلاوە، این راە ما، هرچند طولانی و هرقدر سخت، کوتاهترین و آسانترین راە است! راەهای دیگر راە سرمایەدارانست؛ سرمایەدارانی کلان کە با ثروت نجومی، دیگر از سرمایەی رقابتی قرون گذشتە (کە مدافع ارزشهای دمکراتیک بود) فاصلە گرفتەاند و آشکارا، پایگاە اجتماعی-اقتصادی استبداد هستند! راەحل سرمایەداري، بەجلو نیست؛ بلکە بەعقب است! بنا بر این نە در جهت حل مشکلات بلکە، چنانکە در این چند دهە دیدەایم، در جهت آفرینش طالبان، خمینیسم، داعشیسم، نژادپرستي و فاشیسم است؛ در جهت نفی و محو دمکراسیست. ناگفتە پیداست کە این بی-راهە، چە اندازە سختتر، طولانیتر و پر-مخاطرەتر خواهد بود!؟ واضح است کە دراین صورت، باید انتظار شارلی-ابدوها و سربریدنهای خیابانی بیشتر، انتظار خشونتهای بیشتر طآلبانی، داعشی و اللەاکبر گویان خیابانی را داشت! حتی انتظار هجمەهای مسلحانە و چماقدارانەی بیشتر از طرف نژادپرستان فاشیست و چماقداران سرمایەی کلان هم بیشتر میشود! پس بە قول “باب دیلان”، از چند فراز و نشیب باید بالا و پائین برویم تا بفهمیم، تا شیر-فهم شویم، پایەی اقتصادی امپریالیسم جهاني و سامانەها و دولتهای سرمایەی کلان، نە دمکراسی، نە احترام بە انسان و ارزشهای دمکراتیک، بلکە استبدادهای مدرن و وحشیگریهای مدرن را پیش پای جهانیان میگذارد! و ما هرروز، نمونەهای تازەتر و عجیبتر آنها را، تجربە میکنیم!

ما مردم، ما ٩٩ درصد کە خلع ید شدەایم، کە از قدرت سیاسی محروم شدەایم، باید با اتحاد و تشکل کارگري، قدرت خود را باز-یابیم و از ارزشهای خودمان دفاع کنیم! راە دیگری نیست! این راە ما، اما، پایەی مادی و اقتصادي دارد؛ بنا براین، بسیار محتمل است! اصلا آسان و بدیهی نیست اما زمینەی اجتماعی دارد؛ ممکن و میسراست و مهمتر از همە اینکە در حال وقوع است. جنبش جلیقە زردها در همین فرانسە، نزدیکترین نمونەی این واقعیتهاست. هفت تپە ها در ایران و میدان تحریرهای بغداد و بصرە و بیروت و شیلی و… حضور سوسیالیسم در انتخابات امریکا … نمونەهای دیگرند…

این جنبش، با ظرفیت تودەگیر و محلیش، میتواند سریعا، اسلامیسم را یا فاشیسم را فلج کند؛ فاجعەهائی نظیر سربریدن ها یا ماجراجوئیهای مسلحانەی فاشیستها را پایان دهد، مخاطرات جنگی و خشن را مانع شود و روز بە روزهم، راهمان، هموارتر شود!

از نظرات و راهنمائیهای خوانندگان، استقبال میکنم.

شریک قتل ساموئل پتی، دادخواهی نمیکند! دادخواهی، امر جنبش کارگری است!

قتل ساموئل پیی در پاریس، در ادامەی جنایات اسلامیستهاست.
اسلامیسم، یک پدیدەی مدرن سرمایەی امپریالیستیست؛ حقیقتی کە چنان روشن است کە قصد ندارم در این نوشتەی کوتاە بەاثبات آن بپردازم؛ تنها بە چند نمونە اشارە میکنم:
– آمدن طالبان از زبالەدانهای افغانستان و ارتش پاکستان و پول عربستان و رهبری سیا، علیە سوڤیەت تازە امپریالیست اشغالگر…
– آمدن خمینی از پاریس و بەخاک افتادن ارتش شاهنشاهی، تحویل دستگاە سرکوب توسط ژنرال آمریکایی هوایزر، بە دستگاە روحانیت و سرکوب انقلاب بە کمک از جملە حزب تودە…
– آمدن داعش توسط اسرائیل و عربستان و قطر و با دخالت آشکار سناتورهای محترم…
اینها و بیش از اینها، با هماهنگی قدرتهای اروپایی و آنچە اسلامپناهی آنان میخوانیم و با هماهنگی کم و بیش بدگمانانەی شرکای روسی و چینی، آخرین میخها را بر تابوت دمکراسی بورژوایي میکوبد!
حال، با قتل ساموئل پتی در پاریس و همچنین مهدی امین در تورنتۆی کانادا، اسلامیسم، عربدە میکشد و دولتیای اسلامپناە زوزە میکشند!
بەخیابان آمدن مردم در فرانسە، داستان دیگریست و اتفاقا در جهت پاسخ درست مشکل!
آری؛ این جنبش ماست کە پاسخ را میدهد؛ جنبش مردمی؛ با یک اما!
اما، این جنبش، باید بە روشنی راهش را جدا کند!
جنبش مردمی نیازمند یک افق روشن مستقل است کە توهمی بە قدرتهای اسلامپناە نداشتە و در برابر توطئەهای اسلامیستی سرمایە، تاکتیک و شعار روشن داشتەباشد! تنها پناهگاە ارزشهای دمکراتیک هم، امروز، نە امپریالیسمی کە نیازهای سرمایەی کلان بە استبداد عریان را پاسخ میدهد و بە استبدادهای هرچە عریانتر متوسل میشود؛ کە ما، جنبش کارگري و کمونیسم این طبقە است …
جنبش امپریالیستی سرمایە، بە تبع منافع سرمایەی کلان، بیش از یک قرن است کە بە استبداد، فاشیسم وضدیت با دمکراسی گرایش دارد. علاوە بر جنگهای جهانی و منطقەئی، موح اخیر فاشیسم و در چند دهەی اخیر، اسلامیسم و داعشیسم، چشمەهای آشکار این ترفندها بەشمار میروند.
جنبش کمونیستی و دمکراسی شوراٸی آن، بەمثابەی سنگرهای دفاع از ارزشهای دمکراتیک، باید بەکمک گرقتەشوند تا بتوانیم از تکرار چنین فجایعی جلوگیری کنیم.

پدیدەی شجریان و برخی ناگفتەها

 
مرگ شجریان، هفتەی گذشتە، بازتابهای گستردە داشت. بسیاری، در بارەی صدایش، مهارتش در سازها و ردیفها وغیرە نوشتنە؛ گروهی در موافقت و یا مخالفتش، نوشتندو …. بزرگترین رسانەهای فارسی زبان، گوی سبقت از هم ربودند؛ او را، در کنار جرج واشنگتن، تا نویسندەی قانون اساسي نوین برای ایران آیندە، بالا بردند!!
با همەی اینها، نکاتی ناگفتەماندە است! هدف این نوشتە، تکرارگفتەها نیست بلکە بە ناگفتەئی میپردازم کە بەجا میبود عنوان شود: تعلق طبقاتی هنر شجریان؛ آری؛ نەتنها تعلق طبقاتی شخص او بلکە تعلق طبقاتی هنر او!
ابتدا، لازم بە توضیح است کە بنا بە یک اصل کم و بیش پذیرفتەشدە در علوم اجتماعی: کشمکش طبقاتی هر جامعە، در تحولات اجتماعی آن جامعە، نقش محوري دارد! اینکە مشکلات اجتماعی، نظیر فقر، جنگ، نابرابری، زن-ستیزي یا بیگانە ستیزي و … ریشە در منافع طبقاتی طبقەی حاکم (در حال حاضرسرمایەداري) دارد، امروزە، مورد قبول بخش مهمی از پژوهندگان است.
 
آنچە من میخواهم برجستە کنم و ممکن است همنظرانم بە فراوانی همنظرانم در اصل بالا نباشند، اینست کە پلەخانف هم خاطرنشان کردە: هنر هم یک عرصەی اجتماعیست و بەتبع آن، میدان کشمکش و مبارزەی طبقاتی است! 
 
پیچیدگیهای خاص هنر، البتە، مسألە را بیشتر نیازمند توضیح میکند. گرچە مثلا، در هنر شعر، رمان هنر نمایشنامە، این حقیقت، آسانتر تعقیب میشود؛ توجەتان را بە آثار بزرگانی نظیر گورکی، ناظم حکمت و برتولت برشت و … جلب میکنم کە این حقیقت در آنها آشکارتر است؛ در حالیکە آثار پیچیدەتری نظیر موزیک بتهۆڤن و نقاشی داوینچی میتوان برشمرد کە تعقیب کشمکش طبقاتی معاصر آنان، در چنین آثاری، آسان نیست؛ گرچە، این آشکار است کە بتهۆڤن و داوینچی و یک برآمد درخشان هنري، محصول اوجگیری سرمایەداری پیشرو سدە های ١٥ تا ١٧ و پس از آن بودەاست!
در طرف مقابل ما در ایران اما، گذشتە از ادبیات و شعر و فیلم و سینمای رژیمی، نوحەخوانی و دستەگردانی و سینەزنی هم، شعر و تئاتر طبقەی حاکم فعلی در ایران است کە دارای بار هنری هم هست؛ بسیج کنندەاست و در جهت منافع این طبقە، آشکارا، تأثیرگذار است. و اما موسیقی ایرانی؛ این زنجمورەی سراسر گریە کە یکبار هم شاملو، طی یک سخنرانی درسال ١٩٩٠، در دانشگاە کالیفرنیا پنبەاش را زد و در لینک زیر میبنید؛
https://www.facebook.com/sina.stein.566/videos/1452152368310498/?t=69
برای احساسات موسیقائي عامیانەی شنوندگانش هم یک زنجیر و یک اسارت بودەاست …
در چنین نوشتەی کوتاهی، مجال بحث تئوریک علم الاجتماعي، در بارەی تعلق طبقاتی هنرنیست؛ وگرنە، من روی این مبحث کار کردەام. از طرفی، نیازی هم نمیبینم کە برای توضیح تعلق هنر شجریان بە علاقمندیهای یک طبقەی اجتماعي، حتی تعلق آشکار ایشان بە جناح ملی-مذهبی بورژوازی ایران، وارد پیچیدگیهای خاصی بشوم.
شجریان، در اوان جواني، از قرائت قرآن شروع کردە و خیلی زود، سر از رادیو-تلویزیون زمان شاە درآوردە؛ شرکت عاجلش در مراسمهای شاهنشاهی، خود نشانیست از درخور بودن هنرش، برای حاکمیت وقت کە هم شیعەی شاهنشاهی بود و هم ناسیونالیست عظمت طلب و بە این معنی هم ملی بود، هم مذهبی! همزمان، ملک-مطیعی با کارهائی مثل فیلم “قیصر” و وحدت در “عروس فرنگی” و آل احمد با “غرب-زدگی”ش، همان سموم ملی-مذهبي را بە خورد مردم میدادند! بەجاست توجە کنیم کە آن گشایش انقلاب بورژوازی کە با رنسانس اروپا تداعی میشود، هرگز در ایران (و مناطق دیگری در جهان) روی نداد! بە قول یک عزیز از دست رفتە، بورژوازی ایران، هموارە، زیر شنل ارتجاع سلطنتی-مذهبی، ناخنش را میجویدە!
پس از “های جک” مسلحانەی انقلاب ما، توسط ارتش بورژوازی امپریالیستی ملی-مذهبي، (بخوان شاهنشاهی) در سال ٥٧ و تحویل دادن دستگاە سرکوب، بە جریانی کە بسیار باب طبع ملی-مذهبیها بود و توسط خمینی نمایندگی میشد، لااقل در اوائل، همەچیز ملی-مذهبی جلوە میکرد: “استقلال، آزادي، جمهوری اسلامي”! بگذریم کە استقلال و آزادي، تنها، طنزهای تلخی بودەاند و فقط بخش آخر شعار: “جمهوری اسلامي”، آنهم خالی از هر مفهوم جمهوری، همچون تناقضی تلختر، باقی ماند.
جناح ملی-مذهبی، الآن هم. با همەی بی مهري کە از جناح رادیکاڵ (بخوان: جناح وقیحتر) نظامشان، میبینند، باز بر بازگشت بە “دوران طلائی” اعدامهای دهەی ٦٠ اصرار دارند و رهبرانشان، از جملە همین شجریان، تمایل چندانی ندارند کە از جنایات دوستانشان در آن دهە، صحبت کنند!
 
در نوشتەهای فراوان دربارەی ایشان هم، آشکارا آمدە کە شجریان، طی همین دهەی ٦٠ و دهەی بعدهم سرودخوان (نەتنها آواز خوان و “ربنا”خوان، بلکە سرودخوان) آنان بودە است؛ البتە، مثل هر موسوی، سازگارا، سروش، مهاجرانی و نظایر! اما نە شجریان و نە هواداران ایشان، این سرودخوانیها را کار سیاسی بەحساب نمیآورند و با توسل بە شارلاتانیسم و خرافەی “هنر مقدس غیر سیاسي”، میفرمایند: ایشان هنرمند هستند و “سیاسي نیستند”!
گرفتاری خیلیها بە خرافەی اثنی عشري، و حتی کل مذهب و یا ناسیونالیسم در اشکال گوناگون آن، برای پیشروان جامعە، شناختە شدەاند و رسانەهای فراوانی دل در غم آن دارند؛ اما همین آگاهی کە “هنر غیر سیاسي” یک خرافە است، در میان پیشروان هم، هنوز کار روشنگرانە و صبورانە لازم دارد!
اینجا، من، روشن و صریح؛ میخواهم عنوان کنم کە نە استاد شجریان و نە هنرشان، مستقل نیستند؛ بلکە سیاسي هستند و بە جناح ملی-مذهبی بورژوازی امپریالیستي در ایران، تعلق دارند! میدانم کە بەهمین خاطر، مورد شماتت خرافەزدەگانی کە هنر را مستقل از مبارزەی طبقاتی و مستقل از سیاست میدانند قرار خواهم گرفت؛ تنها، امیدوارم از در بحث سالم و دیالوگ وارد شوند و نزاکت لازم را رعایت کنند!
 
یادم هست، پیش از اعتراضات ٨٨ و پیش از مغضوب شدن ملی-مذهبی ها در ایران خامنەئی-زدە، شجریان، بە منظور اجرای کنسرتی بە استکهلم سوئد آمدەبود. آن زمان، ایرانیانی کە جمع شدەبودند بە ایشان و همکاریهایشان با رژیم، اعتراض کردند و کنسرت بەهم خورد! شجریان، در آن ماجرا هم، بە همان خرافەی هنر غیر سیاسی متوسل شد و گفت کە او اهل سیاست نیست و این معترضان هستند کە ماجرا را سیاسي میکنند! (نقل بە معنی) ناگفتە پیداست و آشکارا هم میدانست کە خودش، چەاندازە سیاسی بود؛ اما آگاهانە، دروغ میگفت و بە خرافەی “هنر غیر سیاسی” پناە میبرد؛ جعلی کە تا کنون هم ادامە دارد! این کلاە، چنانکە گفتم، سر خودش نرفتە و همیشە کار و برخورد و هنرش، آکاهانە، سیاسی بودە است! اصراری کە بر این خرافە دارد خطاب بە ماست؛ امثال او میخواهند ما سیاسی نباشیم و هنرمان سیاسی نباشد! میخواهند این سلاح را از ما بگیرند! اگر کسی میخواهد فریب بخورد، برایش متاسفم اما من مشتری این دکان نیستم!
 
پس از اعتراضات ٨٨ و خس و خاشاک نامیدە شدن معترضان از جانب حکومت، ایشان در این جدال سیاسی جانبدار میشوند و میگویند کە صدای آن خس و خاشاک هستند… اما باز هم از پناهگاە خرافەی “غیرسیاسي بودن هنر”، بیرون نمیآیند! هم خودشان و هم طرفدارانشان، ایشان را، و مصرانە هنرشان را. غیر سیاسی جلوە میدهند؛ مقدس میدارند و مبرا از انتقاد!
در کامنت طرفدارانشان، میبینم کە عضونبودن ایشان در احزاب سیاسي را، بەعبارتی غیر تشکیلاتي بودن ایشان را، سند غیر سیاسي بودن شجریان و بە طریق اولی، غیر سیاسي بودن هنرشان میدانند کە اینهم چیزی نیست جز عامیگري در سیاست! چە بسیارند فعالان سیاسي کە عضو هیچ حزبی نیستند! مگر خامنەئی عضو کدام حزب است؟!
همچنین، ازاین فرصت استفادە میکنم و توجە خوانندەی حقیقت جو را بە این حقیقت جلب میکنم کە هنر طبقاتیست؛ و در این مورد، هنر بورژوا امپریالیستي، هنر خدمتگزار بورژوازی ملی-مذهبي است و آشکارا در خدمت امپریالیسم (اعم از غربی یا شرقی یا شمالی یا شرق دوری و …) میباشد. بنا براین، هنر مردمی (هنر متعهد، پیشرو یا با هر عنوان دیگری) نیاز دارد خودرا از منافع و علائق طبقەی حاکم متمایز نماید و با طبقەی اجتماعی پیشرو جامعە، خودرا تعریف نماید! ضروریست کە مرز-بندی هنر مردمی، پیشرو با این جریانات ضد مردمی روشن باشد؛ وگرنە، بورژوازی ملی-مذهبی و سینەزنی کنندگان هم، داخل مردم-جماعتند و هنر خود را مردمی مینامند!
هنر مردمي، چنانچە خود را کارگري، بە معنی تعلق بە افق و دورنمای رهائي کارگري، بە منافع و مصالح طبقاتی کارگر و سوسیالیسم این طبقە تعریف نکند، این توهم را دامن میزند کە گویا، مقبول انبوهی از مردم بودن، کافیست و کارکرد هنر یا افق اجتماعی اثر هنری، اهمیتی ندارد! در برابر، لازم است ما، افق کارگری و سوسیالیستي هنر خود را تعریف کنیم و احساس هنری خود را هرچە روشنتر، در مسیر شادی و بهرەمندي تودەی مردم، در مسیر اگاهی و روشنگری، در مسیر رهائي از رنجها و رهائی از موانع پیشروی، هدایت کنیم. بدون این روشنگریها هم هنر، با افق سوسیالیستي، آفریدە میشوند و بە احساس و هیجان و شور انقلابی هم دامن میزنند اما چە بهتر کە با روشن شدن مسیر، راهش را هموارتر کنیم و کوششهای پربارتری داشتەباشیم… 
  میدانم کە بحث پیچیدەایست و حالاها باید روی آن کار شود، اما “هنر کارگری” آن کفر و آن زندقەایست کە من میخواهم از آن دفاع کنم! میدانم کە حتی برخی رفقای سابقم، چپ-چپ نگاە میکنند و یاد داغ و درفش ستالین در برخورد با هنر در شوروی آنزمان میفتند!
با این همە: زندەباد هنر کارگري!
همین جا، میخواهم، مرز بندي خود را با گرایشهای مستبدانە و امپریالیستێ نوع شرقی هم کە با ستالینیسم تداعی میشود، داد بزنم! و بگویم کە ما، دهەهاست و بسیار پیش از برآمد تودەئی-آل احمدی، ملی مذهبي، آن امپریالیسم شرقی را هم رسوا کردەایم و گرایشات هنری مربوط بەآن را، زیانبخش و بیراهە، شناساندیم. گفتیم و میگوئیم کە اینها، نوع کمتر-شناختەشدەئی از بورژوازی امپریالیستي هستند کە در سراسر جهان، توانستەاند جنایات و زشتیهای خود را بەنام ما و بەنام انقلاب کارگری اکتبر ما بنویسند، کە خود، حدیث بازهم مفصلتری است!
در پایان تکرار میکنم کە از بحث سالم، چە در تقابل و چە در همراهي، استقبال میکنم؛ امیدوارم شارلاتانیزم بورژوازی متخاصم ما، درعکس العمل طرفهای بحث ما، منعکس نشود.

دهم اکتبر، روز جهانی علیە اعدام!

کارزار علیە اعدام

Against The Death Penalty

To
The International Campaign Against the Death Penalty:

??Prevent Killing

Prevent killing
?through killing
?Are you kidding
;Why you then, murder the lovers
?Are they killers
?Or just love makers
?Life makers
!O, yes; illegal love makers
!They´re illegal life makers

***
Prevent killing
?through killing
?Are you kidding
Why then, kill a soldier
?who refuses to kill others
?Why then hang a thief of horse
???
!!You´re reigning
!Yes; You´re reigning
As a matter of fact, you´re reigning
;Through killing
and your killers
you do reign over us
***
?Punishment? Are you punishing
?Punishing whom
?Punishing professional Killers? Your Armies
?Your own killing machines colleagues
?Your Pentagon
who kill innocents, always
in their fields
?and then call it battle fields
!You never punish, no, as a matter of fact,
you don´t punish any one; none of your owns, anyway
You´re reigning! As a matter of fact, you´re reigning
Through killing.
and your killers
;You reign over us all
***
You can kill us, but not kid us
!you ain’t kidding us no more
You can kill me
!but not fool me
You are using your cruel power
to reign over us, you murderer
you wanna make me obey
never, no way
you’ve never prevented murder
you are the murderer´s master
Time to stop you, murderer
gonna stop killing machines
reigning machines
´´´´
Stop killing-reigning machines
;If not in battle fields, yet
.then in butter fields, just to begin with
Mosleh Rebwar

علیە اعدام!

میکشید
چنین ددمنشانە؛
کە پیشگیری کنید از جرم و جنایت؟
مسخره نیست!؟
خود، چون حرفەئی ترین جنایتکار،
با قتل عمد نقشە مند
برا ی منع قتل عمد؟!
و میکشید سربازانی را هم کە سرمیپیچند از کشتار همگنان!؟
و دلدادگانی را کە جرمشان زندگی بخشی است؟!
مسخرەی تلخی است !!
روکشی نخ نما کە فاش مینماید: شما میکشید؛ نە برای تنبیە،
کە برای ترساندن و ترور،
تا حکومت کنید!
وگرنە تنبیه کدام قاتلان؟!
انگار نشانی حرفەیی ترین قاتلان را نمیدانید؟ا
صفوف تفنگدارانتان!
آری؛ در ماشین جنگی عظیمتان!
در ارتشهاتان؛
سپاهها و در
پنتاگون تان!
که سیستماتیک میکشند بیگناهان مارا
درمیدانهای زندگی و کار
و مینامندش میدان جنگ
شما، ترسانندگان حرفەئی؛ شما تروریستهای روزمرە!
میکشید تا
پیشگیری کنید از سقوطتان؛
برای پیشگیری از شورش؛ از انقلاب ماست کە میکشید!!

شوخی تلخ مسخرە ایست:
وقتیکە، تبهکاران حرفەیی را درلگام خدمت دارید؛
و ماشین کشتارتان همواره غران است
و شما نعرەی اخلاق و عدالت سردادەاید؛
آری؛ شوخی مسخرەایست، این!

میتوانید بکشید
تا درقدرت جهنمیتان هستید
اما فریبمان نمیتوانید داد،
حاڵ آنکە
کشتارگران، گماردگان درگاهند
وخود شەهنشاه کشتارگرانید!
درهم شکسته باد ماشین کشتارتان
وماشین حکمرانیتان؛
هم در میدان رزم
و نیز در آوردگاه نان و آزادی
تا دیگر نکشید
تا دیگر حکومت نکنید
تادیگر نەتروری باشدو نە ترسی!
به کنار از سر راه نان و آزادی
تا سرآید روزگار کشتار
و روزگار ترس و
روزگار نکبت شما!

***

 دژی سێدارە و
ئیعدام
بۆ ڕۆژی جیهانی دژ بە سزای سێدارە
10ی ئۆکتۆبەر!
دەکووژن؛
چەن بە خەمساردی؛!
تاکوو پێش بگرن بە کوشتن؟؟
گێل-گەمژەن ئایا، بۆ خۆتان؟؟
یا دێن و من دەگەوجێنن؟؟
دەنا بۆ دڵداران دەکوژن؟؟
دڵدارانی ژین-خوشەویست و ژیان-بەخش،
بۆ چی دەکوژن؟؟
پێش بە کامە تاوان دەگرن؟
خۆشەویستی »نا-یاسایی«،
»نا-شەرعی« ئایا تاوانە؟؟
دڵداران و ژیان-بەخشان
شیاوی بەردە-بارانن؟؟
***
دەکووژن
چەند بە خەمساردی!!
پێش بە تاوانکاران بگرن؟؟
تاوانی ئەو سەربازە چییە نایەوێ
خوشک و برای
ئەو بەری خەت، بەرەی بەرانبەری، بکوژێ؟؟
سزای، ئایا، تیر-بارانە؟؟
گەر دز و جەردە،
شیاوی
سزای لە-سێدارە-دانە،
چ بکەین لە ئێوەی عالەم-دز
لە ئێوەی جەردەی ئاشکرای
ژێرسای یاسای چەوساندنەوە؟؟
سا، گوێکرن؛
دز و جەردە یاساییەکان!
بکوژانی دڵدارانی ژیان بەخش و
تیر-بارانکەری سەربازان!
بەتەمای گەوجاندن مەبن!
نە خۆ بدەن لە گەمژەیی؛
نە من بە گەمژە بزانن!
ئێوە، تەنیا حوکم-ڕانن!
بەڵێ؛ حوکم-ڕانن، ئێوە کە دەکووژن بۆ تۆقاندن!!
حوکم-ڕانیەکەتان،
ئێوە،
بەندە بە کوشتن؛ ترساندن!!
بە کوشتنی خەمساردانەی
بێ-بەزەی
پیلان-داڕێژراو:
لە سێدارە-دان، تیرباران، مل پەڕاندن!!
دەنا، تەمبێ؟؟
کێ تەمبێ دەکەن؟
بکوژان؟
بکوژانی ڕاستە-قینەتان نیشان دەم؟
نیشانتان دەم ئەوانەی وا بۆ کوشت وبڕ بار-هێنراون؟؟
دستەمۆ کراون؛ ڕۆژ تا ئێوارە، گۆژ دەکرێن
بۆ کوشت وبڕ؟؟
نیشانتان دەم؟؟
هێزی چەکدارتان!
بەڵی هێزی چەکدارتان، سپاتان؛
سپای گەورە و گرانی پڕ-چەکتان!
پەنتاگۆنتان!
بێتاوان-کوژان و منداڵ-هەتیو-خەران؛
منداڵ-کوژان؛ پیر و زورهان-کوژان
جیرە-خۆرانی چنگ و پەل خوێناویتان!
ئامادەن سزایان بدەن؟!
ئامادەن، ئایا، جیرە-خۆری چنگ و پەل خوێناویتان،
سزا بدەن؟!
دە بەسیە درۆ و دەلەسە!
ئیتر بەسە!
پێ بێن کە هیچ بکوژ و هیچ دز، هیچ تاوانکارێک،
بەو شەرت لە خزمەت تاڵانگەریتاندا بن
لە خزمەت حوکمڕانیتاندا، بکوژن؛
تەمبێ نابن!!
…نەخێر؛ ئێوە؛
نە بکوژ و نە تاوانکار، تەمبێ ناکەن!
بەڵی ئێوە
دەکووژن تا حکوومەت کەن!
بۆ ترۆر، بۆ ترساندن و تاڵانکردن!
بۆ ترۆر و ترساندنمان،
ڕۆڵەکانمان ئیعدام ئەکەن!!
شەرم و ڕووخان بۆ حوکمتان!
ڕیسوائی یەکجاری مێژوو،
بەشتان!!
10ی ئۆکتۆبەری 2018

The presence of socialism and the shame of capitalism in the debate of the  American presidential election candidates 


The presence of socialism and the “danger of socialism” in the political arena of the greatest and most powerful capitalist imperialism is promising and shakes the backs of both candidates!
In a debate between US presidential candidates last night (September 28th), Donald Trump called the American protest movement as socialism and accused Biden of it; Biden, of course, is marginalized! Not only that, Camilla Harris and Bernie Sanders do not want to have to be a part of it; But socialism has been announcing its presence in America for years!
Long ago, and specifically since last presidential elections four years ago, the bourgeoisie has been terrified of the presence and “danger” of socialism; a socialism, which is on its way to raising awareness and maturing; This movement knows the opportunists and the reformists trapped in it, better and better. The fascist line-up, Trump’s outspoken support for them, Biden’s confusion, and the opportunism of the likes of Sanders leave the movement with no choice but to become radicalized and communist; We have a long way to go to hear the promise of its beginning.
But the bourgeois media cannot hide their shame at the sight of these two charlatans, who have declared themselves candidates for the leadership of the greatest imperialist power, and they seem to be unable to solve or even cover it up! The division of the American bourgeoisie and the despair of their wiser leaders is, actually, our hope, not only in the United States but all over the world; including Iran! The emergence of radical socialism in the United States will certainly be effective in strengthening socialism in the world and specifically in Iran. I can even say that the main obstacle of the communist workers’ movement in countries like Iran is the lack of interest of communism, after the degeneration of the Soviet Union, and especially after the collapse of the Soviet Union, among the workers of the metropolitan countries.
I remember that communism was more popular in Iran than it is now, and leading workers broke free to read the books of Marx and Lenin (then called “white covers” because they were published in small white-printed pamphlets under imperial oppression). But the collapse of the Soviet Union and the debris of the bourgeois propaganda of the twentieth century, which trumpeted the “end of history” and the final victory of slavery, for a period of nearly a decade, deprived communism of the workers’ movement;
However, since the beginning of this century, our movement has gradually straightened out. This growing wave of socialism in the United States is a very promising sign that it can, not only in the United States, but also in other metropolitan countries, expose the opportunist social reformists of Islam in the world and lead to a more radical socialist uprising and a maximalist communism.
In Iran, where the labor movement already respects communism, this uprising of workers and the oppressed people of the United States will have a significant impact on the growing credibility of communism and will push the overthrow movement forward.
Each of these two charlatan presidential candidates will win the fancy dress ball of US election in November, facing this radical movement of workers, women, blacks and people of color! A confrontation against which they seem unplanned and unresolved! May the advanced society of America be the vanguard of a new socialist omen!