ماندلا و جنبش ضد آپارتاید

ماندلا و جنبش ضد آپارتاید
مرگ ماندلا بهانه شد که رسانه های جهان سرمایه داری، باردیگر، در تحمیق مخاطبان سنگ تمام بگذارند و اورا قهرمان لغو آپارتاید بنامند. دراین چند روزه، مشغله ی من شد که با مروری به اسناد آن دوره، واقعیت ماجرا را، آنگونه که طی چند ده سال برایم روشن شده بود بازگو کنم. دسترسی به اسناد موثق، با توجه به انحصارات رسانه ئی جهان امپریالیستی، کاری دشوارتر از امکانات فعلی من به نظر میاید. در آرزوی روزی که جولیان آسانژها و ادوارد سنودنهایی، اسناد بند و بستهای کنگره ی ملی افریقا با دژخیمان آنوقت افریقای جنوبی و امپریالیستها را برملا کنند، فکرکردم، میتوان رئوس نظرات و خلاصه ی ماجرا را با خوانندگان در میان بگذارم تا هنگامیکه اسناد محرمانه ی دژخیمان از پرده برون افتد، باز به سراغ مساله بیائیم.
جنبش ضد آپارتاید، در واقع، بردوش حزب کمونیست افریقای جنوبی بود. من اینرا از مطبوعات آندوره به یاد دارم. در ویکی پیدیا هم اشاره شده که چهارنفر از پنج نفر کمیته ی آ ان سی (آفریکان ناشنال گنگرس یا کنگره ی ملی افریقا) از حزب کمونیست بودند. بخش اعظم و رزمنده ی کنگره از این حزب بود. اینکه این حزب، با همه ی رادیکالیسمش، از یک خروشچفیسم خانمان برانداز رنج میبرد، اینکه به جای سازماندهی مستقل طبقه ی کارگر، گرفتار دنباله روی از بورژوازی اپوزیسیون لیبرال “خودی” بود، داستان مشترک همه ی احزاب ریویزیونیستی است که تنها یک رادیکالیسم “انقلابی” آنرا چاره نمیکند. این ستراتژی که از شوروی دهه ی50، 60 و 70 و به خصوص 80 دیکته میشد، نه تنها این احزاب که خود شوروی را هم به فنا داد. این حزب، اما، رزمنده و رادیکال بود و این را از منش رهبر حزب، کریس هانی، که در همان هیر و ویر “خمینی درست کردن” از ماندلا به طرز مرموزی کشته شد، میتوان دریافت. گور کریس هانی در کنار گور مارکس، در هایگه یت لندن است. انگشتهای اتهام قتل کریس هانی، آنوقت، به طرف وینی ماندلا، همسر آنوقت نلسون ماندلا (که در رهبری یک سازمان مخوف کشتار و فساد، در ذیل آ ان سی، به کشتار و دسیسه و اختلاس مشغول بود) نشانه میرفت. بعدها دونفر دیگر به اتهام این قتل محاکمه شدند اما وینی ماندلا هم (که گند کارهایش طوری درآمده بو که بورژوازی مصلحت دید اورا از صحنه دور کند) به محاکمه کشیده شد؛ محاکمه یی که با وجود اتهامات سنگینی نظیر قتل و اختلاس، طی صحنه سازیهایی، منجر به خروج او از کشور (البته با ملیونها دلار پول و یک طلاقنامه) گردید و نلسون ماندلای “مقدس” از شر او خلاص شد.
جنبش ضد آپارتاید که یک جنبش آرادیخواهانه و برابری طلبانه ی با غلظب کمونیستی بود به یک جنبش بی آزار، دست راستی و تک سوالی تنزل داده شد که جز برابری نژادی، از ساده ترین دستاورد کارگری هم تهی شده بود. این پروسه البته، خلق الساعه نبود بلکه از یکی دو دهه ی پیش از آن، به خصوص پس از آنکه بورژوازی جهانی، انقلاب ایران را برای خمینی مصادره کرده بود (و با دردست داشتن این فاسیت) روی نلسون ماندلا در زندان کارمیکرد، در جریان بود. سازشهای ماندلا در زندان، مقاومت قهرمانه قلمداد شد؛ داد و فریاد دیگر رهبران آ ان سی و حزب کمونیست، شنیده نشد! البته حزب کمونیست رادیکال افریقای جنوبی هم ، چنان که بالاتر اشاره شد، علاوه بر گرفتاری ریویزیونیسم خروشچفی، سازشکاری و گیج سری گورباچفیستی هم دست و بالش را بسته بود و نمیتوانست به سازماندهی مستقل طبقه ی کارگر افریقای جنوبی همت بگمارد. رادیکالیسم انقلابی و خواست قیام مسلحانه که به طور خودجوش و بعد از آزادی ماندلا در اوائل دهه ی 90 جلو آمده بود، با ترفند ماندلا و طرح شعار انتخابات آزاد زود هنگام به بیراهه رفت؛ به خصوص که قتل کریس هانی، رهبر حزب (که به احتمال قوی بخشی از همین ترفند بود) جنبش را بیش از پیش از رهبری انقلابی محروم کرد.
سرمایه از “شر” جنبش ضد آپارتاید، با کمترین تلفات، راحت شد. ماندلا، به دیدار جلادانی چون رفسنجانی و خامنه ئی و رفت و به تقدیر از خمینی پرداخت؛ و البته خودرا بدهکار حتی یک تشکر خشک و خالی از کارگران نفت هم ندید که نفت را (وقتی که او در زندان با جلادان نژاد پرست چانه میزد) به روی آفریقای جنوبی و متحدش اسرائیل، بستند و کمر حکومت پهلوی را هم شکستند. در هردو کشور (و در سراسر جهان) سرمایه، به بیرحمانه ترین شیوه هایی که از سرمایه داری امپریالیستی و بیشرم دهه ی 90 و تاکنون انتظار میرفت، به استثمار و به خاک سیاه نشاندن کارگران پرداخت. آمار بالای آیدز و بیکاری، در کشور الماس خیز افریقای جنوبی، در کنار فساد آشکار و وقیحانه ی آ ان سی (ی بعد از کریس هانی و پس از رادیکالیسمش) کم کم چشم کارگران و توده های محروم را به جهنمی که گرفتارش آمده بودند باز میکرد اما مبارزه ی کارگران معدن طلای سفید، با تیرباران کارگران معترض درپائیز سال گذشته (جلو چشمان ماندلا) جواب گرفت. پائیز امسال نیز دهها هزار کارگر دست به اعتصاب زدند…. و این داستان ادامه دارد.
آنچه از این ماجراها بر میآید اهمیت حضور یک حزب واقعا کمونیستی کارگری است؛ حزبی که بتواند مبارزات پر زحمت و گرانبهای کارگران و مردم ستمدیده را از بیراهه رفتن و هرز نیرو و دور زدنهای مصیبت بار حفظ کند و این مبارزات شکوهمند را به سرانجام مطلوب برساند! چیزیکه در فقدان چنین حزب و احزابی، در این چند دهه ی گذشته، اهمیتش آشکارتر میشود. ضرر فقدان چنین احزابی وبه تبع آن فقدان یک انترناسیونال کمونیستی و ضعف همبسگی بین المللی کارگران، از یک طرف و همچنین ظرفیت تخریبی احزاب ریویزیونیستی، از طرف دیگر، همزمان، در تجربه های ایران و افریقای جنوبی قابل مشاهده است.
به قول عزیز از دست رفته ئی: بدون خواست سوسیالیسم؛ بدون “خطر” سوسیالیسم، دنیا به چه منجلابی تبدیل میشود.
مصلح ریبوار
www.rebwar.nu
jm.rebwar@gmail.com

یادی هاورێ عومه‌ر هه‌ر به‌ڕێزه‌

هاورێ عومه‌ر ئه‌حمه‌دزاده‌


هاورێ عومه‌ر ئه‌حمه‌دزاده‌، دلسۆزئکی به‌ناوبانگی کرێکاران و زه‌حمه‌تکئشان بوو. هه‌ ر له‌ سه‌ره‌تای ژیانیه‌وه‌ به‌ ده‌م و به‌خه‌میانه‌وه‌ بوو، له‌ پئناوی ‌ئامانجه‌کانیاندا تێکۆشا و خه‌باتی کرد. گه‌رمترین رێزلێنان، درێژه‌دانه‌ به‌ خه‌بات بو ئه‌و ئامانجانه‌.
یادی ئازیزی بەرز و بەرێزه‌!
له‌م خه‌ساره‌ گه‌وره‌یه‌دا خۆمان به‌ شه‌ ریکی خه‌می په‌روانه‌، یادگار، رزگار و زه‌رده‌شت ئه‌زانین.
فه‌وزیه‌ و مصلح