نوروز، مصادرەئی نیست!

ضمن شادباش مجدد نوروز، این نوشتە بە مصادرە شدن نوروز میپردازد.

نوروز، یک جشن ملی نیست؛ نە برای ناسیونالیستهای کرد یا تاجیک، نە برای شوڤینیستهای ایراني!! نوروز جشنی بسیار قدیمیتر از هر ناسیونالیسمی و از هر شوڤینیسمی است! عمر این قبیل خرافات، چند دهە یا شاید صد سالی باشد و در هر حال، قدیمتر از بستر اقتصادی خود، قدیمتر از سیستم سرمایەداري نیستند؛ یعنی خرافات ناسیونالیستي یا شوڤینیستي، در این مناطق، کم و بیش، یک صد سالی؛ و در مناطق زادگاە این سیستم در اروپا و امریکا هم، حد اکثر، چند صدسالی بیشتر عمر ندارند!!

نوروز اما، یک جشن فصلي است؛ از زمانیکە فصل بهار در این مناطقی کە نوروز جشن گرفتە میشود، سرسبزی و گرمای ملایم هوا را بەهمراە آوردە، یعنی از دهها هزار سال پیش کم و بیش، سنت شدە و قدمتش، بە همین صورت، میتواند تا سرآغاز کشاورزی یعنی تا دەهزار سال پیش هم برسد؛ دست کم، میتوان گفت کە خیلی قدیمیتر از این خرافات مدرن سرمایەداریست!! آری؛ این سنت زیبا کە در رابطە با تولید کشاورزي، دامداری و تخم مرغ و جوجە است، هزاران سال قدیمتر ازهر ناسیونالیسم و هر شوڤینیسم است، از هر رنگ و هر ملیت!

اولین بار نیست کە خرافاتی تازەپا، سنتهای قدیمی را، بەنفع خود، مصادرە کردەاند؛ ناسیونالیسمهای گوناگون ایرانی، افغانی، تاجیکی، کردی و غیرە، همچنانکە مذاهب منطقە، بارها، بە مصادرەی این جشنهای طبیعی و تولیدي پرداختەاند! انگار، طبیعت کە از میلونها سال پیش، هموارە در این مقطع فصلي، منطقە را سبز و هوا را ملایم میکردە؛ این ملیونها سال، این تغیرات آب و هوائي را نگاهداشتە و منتظر فرار “موسا”، این شاهزادەی فرعونی و گذار افسانەئی او از رود نیل بودە تا خاخامهای دروغپرداز، جشن “پصح” (فطیر) خودرا، در این فصل، برپادارند! آری؛ این، نە اولین دستبرد اربابان بە سنتهای شاد ما بودە و نە مسلما آخرین آن! از آداب و رسوم بەجاماندە، پیداست کە نوروز، جشن بهار و تجدید حیات طبیعت، مرغ و جوجە و خرگوش و دامهای ما، جشن بی-نیازی از آتش برای گرم کردن منازل بودە ، با آتش زدن هیزمهای ذخیرە بە نشانەی شادی از این بی نیازي؛ اما از این ریشوالها و سنتها، هیچ نشانە و ربطی بە عبور یک موسای افسانەئی از رود نیل، یا مسیح ناموجودی نداشتە کە گویا در همین روزها، بە صلیب زدە شدە، باتن آش و لاش از قبر برخاستە و پس از چندی بە “آسمان” و بە نزد “پدر”ش پرواز کند!! روشن است کە اربابان و وردستان کشیش و خاخام و موبدانشان، نوروز و جشن تغیر فصل را، از ما، دزدیدەاند! تا مثلا “فطیر” را یا “ایستر” عوامفریبان مسیحي را برآن سوار کنند کە گویا مسیح ناموجودشان، پس از مصلوب شدن، با تنی آش و لاش، چند صباحی بە میان پیروانش بازگشتە تا بعدا، بە “آسمان”، نزد “پدرش” پرواز کند!! حال باید پرسید: سنتهای تخم مرغ رنگ کردن و گرامیداشت تخم و جوجە و خرگوش و تولید کشاورزي و دامداري و سرسبزی طبیعت، چەربطی بە عبور شازدە موسا از رود نیل و یا بازگشت تن آش و لاش مسیح بە “فلسطین” و یا با فرمان جمشید-شاە دارد؟؟ پر واضح است کە تخم مرغ رنگ کردن و هفت سین و آتش و غیرە این حقیقت را افشاء میکنند کە این یک جشن تولیدی و بارآوري طبیعت است و آن افسانەهای خرافی، تنها نشانەهائی از شارلاتانی حاکمان تاراجگر، موبدان، خاخامها و کشیشهای وردستشان است تا جشنهای تولیدی و تودەئي مارا مصادرە کنند. چنانکە برای تولد مسیح هم (کە هیچ سند تاریخی برای وجودش در دست نیست) روز سنتی “تولد خورشید” را، آغاز زمستان (شب یلدا؟) را کە شروع دوبارەی طولانی شدن روز (و بە نظر آنها تولد یک خورشید تازە و رشد-یابندە بود) را مصادرە کردەاند و تولد مسیح و “کریسمس” را در این روز جشن میگیرند! (اشتباە تقویمیشان را، بر آنها ببخشائید کە این ریشوال، چار-پنج روزی پس و پیش است!) این روز، در سنت قدیمتر اروپائي، حتی دە-دوازدە روزی زودتر و با نام جشن روشنائی (لوسیا) جشن گرفتە میشد (و میشود). اختلاف ١٣ روزەی تقویم روسیەی تزاری کە پس از انقلاب اکتبر برطرف شد نیز، از همین اشتباهات تقویمی نشأت گرفتەاند.

حالا ما میتوانیم بگوئیم: این مصادرەها موقوف!

جدالهای عقبماندەی “حیدری-نعمتی”تان هم موقوف! نە کردهای ناسیونالیست، نە شاە-اللهی های شوڤینیست ایرانی، حق ندارند بە این جشن شاد و سرسبز ما کە رونق مجدد دامداری و کشاورزی است، دستبرد بزنند! این، جشن احیای بهرەوری از زمین و سبزە و دامهای ماست. ما، بدهکار هیچگونە جدال حیدري-نعمتي ناسیونالیسم کردی با شوڤنیسم ایراني نیستییم!

جشنهای ما، “مبارک” هم نیستند؛ شادند! نوروز ما و دیگر جشنهای ما، شادباش دارد، نە تبریک؛ بعدا آمدند تبریک و تقدس را سوارش کردند کە خود بر آن سوار شوند و البتە، هدف نهائيشان گردەهای ماست کە از ما سواري بگیرند؛ مارا بە تفرقە بکشانند؛ کارگران را، ازجملە کارگر کرد و کارگر فارس را، در برابر هم قرار دهند!

کسی شاید بگوید؛ این هم بە نوعی، مصادرە است کە ما ادعا کنیم نوروز یا فلان سنت شاد مردمی، مال ماست! اما این جشنها، از ابتدای آگاهی و فرهنگ بشري و بسیار پیشتر از موسا و مسیح و جمشید و دیگران، جشن جوجەهای سر-از-تخم-درآوردەی ما بودەاند. انصافا، کدامیک؟ ما یا آنها؟ کدامیک صاحب اصلی این جشنهاست و کدامیک، با داستان جعلی فرود و فراز بە آسمان و شکافتن دریای نیل و یا خرافات جمشید-شاهي، میخواهند از گردەی ما سواري بکشند؟؟ شادي و خلاقیت و تولید، متعلق بە ماست یا بە اربابان قتل-عام و غارتگری و زندان و دار و سرکوب و دروغپردازی؟؟

اما جشنهای اجتماعي مدرن ما، بسیار بشارت آمیزتر و شادترند؛ هشتم مارس ما، اول ماە مە ما کە جشن اتحاد جهانی کارگري برای رهائي از استثماراست؛ گرامیداشت پیروزی کمۆن پاریس در ١٨ مارس ١٥٠ سال پیش و پیروزی صدوچندسال پیش ما، در اکتبر ١٩١٧، همە و همە، بە آزادي، برابري، رهائي از محنتها و بندها و آزادي از قید اقتصاد و شادابترشدن زندگی میپردازند!

با شادباش پیشاپیش اول مە، و با امید یک اتحاد محکمتر و محکمتر برای کسب آزادي از کار مزدي و برای شکوفائي زندگی و تمدن انساني رها از رنجهای اجتماعي؛ اتحادی کە مرز و ملیت نمیشناسد و از مردم چین و ماچین تا ایران و توران و افریقا و اروپا و امریکا، در این شکوفائي شکوفاتر میشویم. آرمانی است؟؟ اتوپیائي است؟؟ همین چند صد سال پیش، زندگی امروز ما، از اینهم خیلی آرمانیتر و اتوپیائیتر مینمود؛ مگە نە؟ اما نە روسۆ، نە منتسکیۆ و نە یارانشان در انقلاب فرانسە، نە واشنگتن و یارانش درانقلاب امریکا، وانزدند! دمکراسی و حقوق بشر کە امروز از بدیهیات است، آنروزها رؤیائی دست نیافتنی و اتوپی بە نظر میآمد! امروزە اما، نە از بردەداري و نە از فئودالیسم، جز در زبالەدان تاریخ، خبری نماندە است! با همین صد سال پیش مقایسە کنیم! دستاوردهای خود را درهمین یک قرن گذشتە سبک-سنگین کنیم؛ شواهد ما برای امیدواري، برای بە زمین کشیدن بهشت آسمانی، محکم و فراوانند؛ پس با سرور و شعف افزونتر، بە پیشواز اول مە برویم!

زندە باد اول ماە مە!

Virus-free. www.avg.com

حەقتان چیە؟؟

حەقتان چیە باسی هەڵەبجەی من دەکەن؟؟
لە ئێوە بوو، منداڵ-بەکۆڵ؟؟
له ئێوەبوو دەستی ماندوو؟؟
ئەو کەسەی دەستی کەفاوي لەنیو تەشتی قاپ-وکەوچک شۆردندابوو، لە ئێوە بوو؟؟
لە ئێوه بوو، منداڵی مەمکی-دایک-مژ؟؟
…… …
ئێوه، خۆ، دەمێک بوو وەتەن؛ نیشتمان-تان
سەروەت و
دین و ئیمانتان
نابووەناو کیفەکانتان؛ یان سندووقی پشت سەیارەو
تێتان-قووچاندبوو، شارتان جێ هێشتبوو!!
حەقتان چیە
تەرمەکانمان ئەنێنە سەر یەک و ئەیبەن
له بازاڕی بۆمبافرۆشەکانا، وا،

ئەیدەنەبەر داری حەڕاج؟؟

حەقتان چیه
تەرمی من ئەکەنه پەیژە
بەرەو لووتکەی دەسەڵاتتان؟؟

حەقتان چیە
لە پشت جەنازەکانماندا حەشار ئەگرن
تاکوو دیسان، گڕ-دانێکیتر لەستەم
له تەنووری چەوساندنەوە، لە جەهەننەم
تاوبدەنەوه بۆگیانم؟؟؟
نا-ماقووڵتان کرد!!
نایەڵم!!
بەسیه ئیتر!!

زندەباد ٨ مارس، فارغ از دغدغەی کار!

(بازنشر یک نوشتە از سالها پیش):
مصلح ریبوارMarch 01, 2012

کمونیستها وکارگران آگاه، صاحب جنبش برابری زن و مرد هستند. این یک حقیقت تاریخی است که فمینیسم بورژوایی میخواهد برآن سرپوش بگذارد.

برابری کامل زن و مرد در کلیەی عرصەهای اجتماعی و البته اقتصادی، به نفع هردو نیمەی طبقەی کارگر، از زن و مرد، است؛ و منظور من از طبقەی کارگر، نه آن سیمرغ نادیدنی و افسانەیی، بلکه همه ی زنان و مردانی است که تو امروز در محل کارت و در خیابان و در پارکها و در فروشگاهها میبینی. آری؛ 99% و قدری هم بیشتر، از هفت میلیارد بشر!

همین طبقه بود که یکصد ودوسەسال پیش، در میامی بەمیدان آمد و با خواست دستمزد برابر زن و مرد و حق رای زنان، مهر خود را برجنبش زنان زد؛ جنبشی که تنها پس از ابراز وجود اجتماعی کارگران زن و از قرن نوزدهم، از همان سپیدەدم آگاهی کمونیستی طبقەی کارگر، آغاز گشتەبود!

چه کسی میتواند ادعا کند که پیش از آن، مثلا پیغمبری، از میان 124 هزار، عقلش به این قد داده بود یا متفکری، افلاطونی، کنفسیوسی، دقیانوسی این خواست را به میان کشیده بود؟! آری؛ نیمەی دوم قرن نوزده و بر زمینەی اجتماعی تودەهای زن کارگر، مارکس ما، انگلس ما، آگوست ببل ما و کلارا زتکین ما (با روزنامەی “برابری”اش)، این خواست را به آگاهی عمومی تبدیل کردند. این یک حقیقت ماتریالیستی تاریخی است! بالاخره هم تظاهرات جسورانەی زنان ما در میامی، 8 مارس 1907، برآن مهر تازەیی کوبید و انترناسیونال دوم، بنا به خواست فعالین این عرصە، ازجملە همان کلارا زتکین کمونیست، 8 مارس را روز جهانی زن اعلام .

منظور از روز جهانی چه میتواند باشد، جز روز ارزیابی سالانەمان از این تلاش و پیگیری این مبارزه، تجلیل پیروزیها و تحلیل کم و کاستیها و عقبگردها و تدقیق چشم-انداز و برنامەریزی سال آتی این عرصەی مهم مبارزاتی؟! آیا چنین امری، بدون فرصت و فراغتی دست کم یک روزه، امکانپذیر هست؟ بنابراین، چه چیزی از این خواست عادلانەتر که ما، در هرکشوری که هستیم، یک روز تعطیل رسمی و فراغت از کار فرسایندەی مزدي را به دولتها و بە قانونگذاران تحمیل کنیم تا به این امر مهم بپردازیم و شب را هم دور هم جمع شده شادی کنیم؟! خرافەی رایجی هم که بورژوازی به جامعه حقنه کرده که گویا این روز تعطیل به اقتصاد “کشور” ضرر میزند، حالا و پس از بحرانهای پی-در-پی و بسیار زیانبار که بورژوازی، هموارە، دامنگیر جامعه کردە، دیگر یک کلاه گشاد است و یک عوامفریبی افشا شده!

سوال امروز من که یک هفته به 8 مارس مانده، اینست که چرا میان این همه اطلاعیەها و بزرگداشتهای پر طمطراق، جای این خواست روشن و عادلانه، خالیست؟! درحالیکه این خواست، سالهاست، در برنامەی “یک دنیای بهتر” گنجاندە شده و این برنامه، مورد قبول بخش عمدەی کمونیستها و همەی احزاب کمونیستی ایران است. من هم بارها، در همین مناسبت در مورد آن قلم زده ام. حتی یکبار، دومین روزنامه ی بزرگ سوئد، Göteborgs Posten ، ضمن چاپ مطلب من، این خواست را به نظر-سنجی گذاشت که 23% رای آورد؛ یعنی که نزدیک به یک چهارم این جامعه، از خرافەی بورژوا-فمینیستی “کی خرجش را میدهد”، رها شده اند!

آری، این خواست کمونیستي، یک تاکتیک درست است که آگاهی و اتحاد کارگر کمونیست و نیز تودەهای هنوز کمونیست نشده را بالا میبرد؛ اهمیت 8 مارس را، (چنانکه در مورد اول مه)، برجستەتر میکند و در صورت موفقیت، که بعید هم نیست، فراغتی درخور، برای پرداختن به این امر مهم، فراهم میاورد.

زنده باد 8 مارس فارغ از اضطراب کارمزدی!

مصلح ریبوار: اول مارس 2012Jm.rebwar@gmail.com