بازپخش یک نوشتە:

آنچە میخوانید، یک نوشتەی سالها پیش، ٢٠٠٨(١٣٨٧) است کە در سایت قبلی خودم، بە آدرس

http://rebwarm.blogfa.com/8707.aspx

کە هنوز فعال است، در دسترس میباشد. اینجا، دوبارە و با تغیراتی، بازنشر میشود:

کتاب {مباحث “کنگرەی اول کۆمەڵە”} بە ویراستاري ساعد وطندوست و ملکە مصطفی سلطانی، علامت دیگریست کە تلاش ناسیونالیسم برای مصادرەی دستاوردهای کمونیستی کۆمەڵە ادامە دارد. من هم مناسب دیدم کە، عجالتا، این نوشتە را بازپخش نمایم تا اگر لازم شد بازهم در بارەی این کشاکش بنویسم، در فرصت دیگری بە آن بازگردم.

ترازنامەئی از کۆمەڵه بەدست دهیم

 منتشر شدە در وبلاگ مصلح ڕێبوار در تاریخ هشتم مهرماە ١٣٨٧

تاریخچەی کومەله، بخشی از تاریخ جنبش کمونیستی ایران است. به همین خاطر، به نقع جنبش کارگری-کمونیستی در ایران و در منطقه است که تصویر هرچە-شفافتری از گذشتەی آن و از حال آن، به عبارت بهتر: یک ترازنامه از تحولات دیالکتیکی گرایشات اجتماعی گوناگون طی این تاریخچه، بەدست دادەشود؛ به خصوص زیانهایی که ناسیونالیسم به آن زده است، خاطرنشان گردد.

درحال حاضر، من مجال و امکان تاریخ-نگاری ندارم. کسان دیگری هم دراین باره نوشته اند اما، تا یک تحلیل دیالکتیکی و یک ترازنامەی منصفانه وشفاف، هنوز ناگفتەهای بسیاری ماندە تا گفته شود. تلاش من دراین رابطه، ادای سهم است و بەعنوان کسی که سالها پیش ازتاسیس هستەی اولیەی سازمانی که بعدها کۆمەڵه نامیده شد، با سوسیالیسم و کمونیسم آشنا بودەام و در تاسیس کۆمەڵە، همراە با فواد مصطفی سلطانی و محمد حسین کریمی و عبدالله مهتدی یکی از4 نفر بنیانگداران این تشکیلات بودەام؛ ضمنا، در فراز و فرودهائش، تا جدایی کمونیسم کارگری، در جایگاە یک کادر شناختەشدە، سرایندەی بخش اعظم سرودها و شعرهایی بودەام که کمونیسم را تبلیغ کردە و کومەله با آنها تداعی شدەاست؛ پس از آن هم، طی این سالهای طولانی، از کمونیسم کارگری دفاع کرده ام؛ من، با چنین پیشینەئی، چرا نتوانم به روشنترشدن  این تاریخچه و این ترازنامه  کمک کنم؟!

در دهەی 40 ایرانی (برابر با دهەی 1960 میلادی)، جنبش کمونیستی در ایران و در جهان، نیرومند مینمود. ما، جمعی عمدتا دانشجو بودیم که  مبارزاتمان به دانشگاه محدود نبود. آنچه بعدها کۆمەڵه نامیده شد، بربستری از فعالیت انقلابی آنزمان ما کە درگیر مسائل بزرگ سیاسي-اجتماعی بودیم، شکل گرفت؛ این ماجرا، در نقد مشی چریکی، تودەئیستي، مجاهدیني، تاحدی هم ناسیونالیزم کردي … و دیگر گرایشهای مطرح در مبارزات دانشجوئی، آبدیدە میشد.

خواندن آثار مارکسیستی و آشنایی با مبارزات کارگری و کمونیستی جهاني آنزمان؛ و نیز آشنائی و نقد تاریخچەی مبارزات چپ و کارگری، مشخصا با اتکا به نوشته های سازمان انقلابی حزب توده و خواندن دقیق تر و مسئولانەتر کتابهای تاریخي معتبر، آتار تئوریک مارکسیستی و تعقیب فعالانەی اختلافات احزاب کمونیست معاصر، مشخصأ احزاب چین و شوروی، از جملە تلاشهای ما برای یافتن راه درست مبارزەی کمونیستی بود.

آنزمان، ما جنبش چریکی را نقد میکردیم؛ مجاهدین را هم، با استناد بە قرآن و نهج البلاغە نقد میکردیم حتی بە جریانات کم نفوذی مثل طرفداران اگزیستانسیالیالیزم، نهیلیزم و … میپرداختیم. با جریان ناسیونالیستي بارزانی در کردستان عراق و همچنین حزب دمکرات کە آنزمان از جریان ارتجاعي بارزانی دفاع میکرد نیز، درافتادیم گرچە، با جریان طالبانی کمتر! صلاح مهتدی، از این جریان دفاع میکرد؛ از طرفی، جریان مسلحانەی شریفزادە و یارانش کە مورد غضب بارزاني و مورد سمپاتی “یەکیەتي” (اتحادیەی میهني) بودند، از طریق صلاح، با ما در ارتباط بودند؛ ضمنأ، طالبانی در تماسی با صلاح، اشارە کردە بود کە “دست و دستوری” در آن ندارند… خلاصە، جریان طالبانی (اتحادیەی میهني) از تیررس ما مصون ماند و بعدها پل هائی بین ناسیونالیسم چپ آنان و چپ ناسیونالیستي رفقای ما برقرار شد!

ما، خودرا متعلق به جنبش جهانی کمونیستي میدانستیم. از بحث چین و شوروی آنزمان گرفته تا نقد رهبران چپ بورژوایی در جهان، نظایر روژه گارودی، مارکوزه و رژی دبره، کاسترو و حتی چه گوارا… دیدی جهاني داشتیم.

از طرفی، نقدها و مباحثات رودررو با امثال آل احمد، شاملو، یا اساتید دانشگاە … بە تعمیق آگاهیمان کمک میکرد. ناگفتە نگذارم کە مباحثات ایجابي، با کسانی مثل دکتر آریان پور هم داشتیم؛ اینها همە، مسائلی  فراگروهی را در مشغله هایمان پیش میکشید. نە تنها صحبت کردن از ادبیات و هنر در سطح ایران و جهان، بلکە نوشتن آثار هنری انقلابی، از جملە داستانهای کوتاە و شعر … همنشینی با صمد بهرنگی و بحث درمورد کتاب آموزشی هرگز چاپ نشده ی  او برای سال اول دبستان به زبان ترکی و… درمجموع … جریانی را نمایندگی کردیم که گرچه جوان اما پر-جوانب، جدی و آرمانگرا بود..

سالهای 68-1967 اسماعیل شریفزاده،  در راس یک مبارزه مسلحانه در کردستان، چه گوارای تازه ازدست رفته را تداعی میکرد. او طی نامه یی ازما[1] خواست که به آنان بپیوندیم. جدلها، بحثها وحتی  کنفرانسهای دراین رابطه برگزار کردیم. یادداشت برداریها از، و استنادها به ” چه باید کرد” لنین، در رابطه  با نقش حزب وتشکل در مبارزەی کمونیستي و زیانهای فقدان حزب و سازماندهي دراین رابطه را، به یاد دارم که فاتح شیخ درآن نقش بسزایی داشت. من، دراین رابطە، با وساطت زندەیاد “جعفر کوش آبادي”، با زندەیاد “محمود اعتمادزادە: بەآذین” مشورت کردم. او هم با علاقمندي سؤالات زیادی دربارەی شریفزادە و آن جنبش نمود…

اما مرگ زودهنگام  شریفزاده در یک درگیری  در بهار 68 (١٢ اردیبهشت ٤٧) بحث پیوستن به آنان را ضعیفتر کرد و سرانجام، پس از جانباختن “عبداللە معینی”، از دیگر رهبران این جریان، در خردادماە ٤٧، پیوستن بە آنان بی مورد مینمود و آلترناتیوی که در جهت مبارزه ی متشکل کمونیستی بود، دست بالا پیداکرد. دیگر عملا، کسی بە شریفزادە نپیوست؛ بەعلاوە، این تحول، زمینه را برای تاسیس آنچه بعدها کومه له نامیده شد، آماده کرد؛ اتفاقی که چند ماه بعد و اوائل سال 69 به تشکل این فعالین، حول 4 نفر نفرقوق الذکر منجر شد؛ این تشکل، بعدها “کومەله” نام گرفت. مجموعەی این سوابق، به نظر من، چنان پختگی و درایتی به این جریان جوان بخشید که شاید توضیح خوبی باشد برای دستاوردهای سریع و پربار مبارزات بعدی کومەله! از مقاومتهای زندان گرفتە تا اینکە این تشکل، هرگز، برای ساواک لو نرفت و تا اعلام علنی در ٢٦ بهمن ٥٧، توانست مخفی بماند و مبارزەاش را بە مبارزات محلی تودەهای کارگر و زحمتکش، در پیوندی تنگاتنگ قرار دهد… و در برآمد قیام ٥٧، توانست با آن سرعت، ببالد و شکوفا شود!

در عین حال، همین نیرو برای پنجه در افکندن با گرایشهای گوناگون بورژوایی (چە گرایشهای حاکم، چە گرایشهای موجود در اپوزیسیون) از نقطه ضعفهای یک جریان جوان در رنج بود! رهبران این تشکل، در زندان، گرچە توانستند کۆمەلە را از چشم پلیس، پنهان دارند اما درمقابله با مسایل عملی و گرایشهایی انحرافی اپوزیسیون داخل زندان، با آلودەگیهای خردەبورژوائي دست بەگریبان بودند. این آلودەگیها، با توجه به جدایی دردناک کمونیسم از جنبش کارگری و ضعیف شدن جنبش ما در سطح جهانی، عجیب هم نبود؛ به خصوص که این جریان، علیه ناسیونالیسم، کمتر از بقیه ی انحرافات “واکسینه” شده بود!

توافق شاه و صدام در معاهدەی سال1975، زیر پای ناسیونالیسم بارزانی (پدر) را خالی کرد ورسوایی این نوکر دربارشاه، با یک  فروپاشی (بەاصطلاح “آشبتال”) مفتضحانه، بر مردم منظقە آشکار شد. اگر کمونیسم درآن زمان کارگری میبود، چه فرصتی ازآن بهتر برای رشد کمونیسم؟! اما کمونیسم در سطح جهانی، زیر آوار رویزیونیسم شوروی وافشای تدریجی “کمونیسم” چینی و آلبانی و غیره ضعیفتر و غیرکارگری تر از آن بود کە از آن فرصت استفادەی محسوسی بکند! برعکس، این ناسیونالیسم چپ بود که پرچم کمونیسم را در سطح جهان مصادره کرده بود.

طی یک تحول دیگر، شکست مفتصحانه ی ناسیونالیسم کردی بارزانی، تاریخ مصرف نیروهای جلال طالبانی را هم (که آنزمان با لقب “جاش 66″[2] سوگلی دربار صدام در بغداد بود) برای بغداد، به پایان برد. طالبانی بە کردستان شورشی بازگشت و در پی متحدین تازەئی برآمد. این تحول، راه را برای ازدواج نامقدس چپ مدعی کمونیسم اما در واقع ناسیونالیست کرد، در اپوزیسیون کردستان عراق، با طالبانی ازبغدادراندە را، هموار ساخت. اندک زمانی پس از آن، همین “اتحادیەی میهنی” کە در حال حاضر در کردستان عراق در حکومت است، تشکیل شد.

بخش عمدە و میتوانستی گفت تقریبا تمام پیکرەی این “اتحادیەی میهنی” را تشکیلات و هواداران یک سازمان “خط سە” تشکیل میداد بەنام: “کومەلەی مارکسیستی لنینیستی رنجدران”؛ در حالیکە در رهبری همین “اتحادیەی میهنی”، “خط عمومی” (خەتی گشتي) جلال طالبانی مسلط بود!. این ازدواج نامیمون، درآن دنیای سرگشتگی ناشی از ضعف کمونیسم جهانی، برای گرایشات غیر کمونیستی و مشخصا برای گرایش ناسیونالیستي کردی درون کومەلەی ماهم، مشوق بزرگی شد! به دنبال آن، “صلاح مهتدي”، برادر بزرگتر “عبدالله مهتدی” ( که همواره در مجاورت کومه له به اخلال ناسیونالیستی مشغول بود و بالاخره، بعدها درسال 99 موفق به مصادره کردن عبدالله و تعدادی دیگر از کادرهای کۆمەلە و حزب کمونیست ایران شد) و نیز تعدادی از رهبران کنونی فراکسیون اخیرأ-منشعب شدەی کومه له، نقشهای مهمتری یافتند. انحرافات ناسیونالیستی و پوپولیستی در کنشها و فعالیتها و مصوبات مختلف آنزمان و مشخصا مصوبات آنچە بەنام “کنگره ی1” مشهور شد، منعکس است 

به جاست از رفقایی که به آن مصوبات دسترسی دارند بخواهیم که به مسولیت کمونیستی خود عمل کنند و آن اسناد را به طور کامل[3] منتشر نمایند. چنین اسناد و روشنگریهایی به کارگران کمونیست کمک میکند که سره را ناسره، بهتر بازشناسند. عدم انتشار این اسناد اما، این سوال را تقویت میکند که چه منافعی باید پشت پنهان کردن آن حقایق نهفته باشد؟!

جنبش انقلابی سالهای 78 و 79 و قیام مردم، کومه له را جانی تازه بخشید. “جمعیت دفاع ازآزادی و انقلاب” (که به قول رفیقی هیچ نشانی از ناسیونالیسم برخود نداشت) در آخر سال 57 ایرانی و آغاز سال 79 میلادی در سنندج بعد از قیام تشکیل شد؛ آری، درست بعد از قیام و با آگاهی به این امر که این قیام، و آزادیهای دستاورد آن، به دفاع نیازدازد! این جنبش به کومه له کادر و نیرو و سرویس میداد. جنبشهای توده یی بعدی، نظیر راهپیمایی مردم شهرها و روستاهای دور و نزدیک کردستان بە مریوان و کوچ مردم این شهر؛ مقاومتهای مسلحانه و حوادث متعاقب آن، در مجموع، موجب تقویت گرایشهای انقلابی وکمونیستی شد. اما ناسیونالیسم و پوپولیسم هم، باتوجه به کم تجربگی وایرادات سبک کاری تشکیلاتی کۆمەڵه در آن مقطع، اثرات خود را بر کۆمەڵە گذاشت. این عقبگردها، به وضوح در نشستی که کنگرەی اولش خواندند، موج میزد.

سرودی را که سالها پیش برای فواد سروده ام هنوزهم دوست دارم؛ اما این سرود تقدسی به فواد نداده است. فواد خود، به عنوان یک انقلابی و کمونیست، با همه ی ارزشی که مبارزاتش داشت، تقدسی نداشتە و ندارد! نه او و نه بقیەی رهبري کومەلە، از این آلودگیها برکنار نماندند. نوشته ها و گفتارهایی صوتی از فواد باقیست، با همەی نقطە قوتهایش، با همەی نشانەهای آشکارش از تعلق خاطر فؤاد بە کمونیسم، این کمبودها را هم بەروشنی نشان میدهد؛  با انتشارکامل اینگونە اسناد، میتوان روشنتر تحلیل کرد.

البته، کمونیسم کومەله، باز به برکت جنبشهای توده یی که درآن فعال بود، قد راست کرد و قدكشید. مارکسیزم انقلابی و کمونیسم کارگری در دهه ی 80 و همکاری ثمر بخش با اتحاد مبارزان کمونیست، کومه له را بزرگ و گرایش کمونیستی آنرا دست بالا داد. حزب کمونیست ایران تشکیل شد. اما ناسیونالیسم تضعیف شده دست بردار نبود. بحثهای خلاق و داغ آنزمان را رفقای زیادی به یاد دارند. بسیاری از رهبران فراکسیون فعلی درآنزمان خودرا در هاگ سکوتی حقیر پنهان کرده بودند. محافل ناسیونالیستي از جملە شیخ عزالدین حسینی، به سمپاشی علیه کمونیسم کارگری و حتی سمپاشی شوونیستی علیه رهبران غیرکرد حزب، و مشخصا علیە منصور حکمت- که در تقویت کمونیسم و نقد گرایشهای غیر کمونیستی در حزب و در کومەله چنان نقش درخشانی داشت، ادامه میدادند؛ بختک شوم طالبانی هم دراین دود و آتش میدمید…

کمونیسم کارگري اما، در حزب کمونیست ایران، دست بالا را داشت و اعلام مینمود کە حزب کمونیست ایران و (سازمان کردستانش کۆمەڵە) ظرف مبارزەی کمونیستهاست؛ ناسیونالیسم دراین حزب جائی ندارد و ناسیونالیستهائی کە در این حزب بر خوردەاند در جای مناسب خود نیستند و بهتراست محترمانە، بەدنبال ظرفی برای مبارزەی ناسیونالیستي خود باشند و چوب لای چرخ مبارزات کمونیستی این حزب نگذارند و …

فروپاشی شوروی، “لایەی ازون” چپ سنتی را، یکباره ازهم درید و دهەی ١٩٩٠، دهه ی پرده-دري نیو-لیبرالیسم، بەطور عام و ناسیونالیسم کردی در کردستان شد. جنبش کارگری در جهان، به حال تدافعی و حتی بخشا بە حال شکست و هزیمت افتاد. درایران با پایان یافتن جنگ باعراق و با قتل عام زندانیان و مبارزان سیاسي، بورژوازی هار امپریالیستی عربده هایش را با انکرالاصوات وحشیانەتری سرداده بود. صدام کشورگشایی کرد ودوم آگوست ١٩٩٢، شیخ کویت را فراری داد. بەدنبال آن، امپریالیسم امریکا، بەحفاظت از چاههای نفتش، در منطقه پیاده شد. طالبانی و بارزانی (مسعود، پسر مصطفی بارزانی) آشکارا، یابوی درشکه ی امپریالیزم امریکا شدند. ناسیونالیسم کرد درعراق، زیر مهمیز ارباب دست اولش جریتر شده بود. ناسیونالیسم خفتە در حزب کمونیست ایران و کومەله هم، بە پشتگرمي این زمینە، عربده  سرداد و تعدادی سرباز تازەنفس گرفت که یکی شان عبدالله مهتدی بود.

کمونیسم کارگری، با توجه به این اوضاع و مهمتر از آن مشکلاتی که جنبش جهانی کمونیستی باآن روبرو بود (و هست) نتوانست از عهده یک ناسیونالیسم سمج و دارای سنت که تازه نفس هم شده بود و به پشتگرمی امپریالیسم جهانی، پایگاه توده یی خودراهم وسیعتر کرده بود، برآید. بەجای دست بردن بەحربەی تشکیلاتي و تصفیەهای آنچناني کە شامل شاید درصد کوچکی هم میشد، حزم و دوراندیشي پیشەکرد. با این روشن بیني کە این درصد کم، شاید ظرفیت مزاحمتهای بزرگتری دارد و با توجە بە تقویت پایگاە ارتجاعیش در منطقە از برکت حضور نزدیک نیروهای امپریالیستي و دریدەتر شدن ناسیونالیسم در منطقە، گمان فاجعەآفریني هم بعید نبود، راە حل دیگری پیش کشید: ترک حزب و رفتن بە سراغ تأسیس حزبی تازە؛ آری؛ این جریان به بیرون حزب پرتاب شد ودر داخل حزب، ناسیونالیسم دست بالا را پیدا کرد.

انشعابات متعاقب و زیادەخواهیهای ناسیونالیسم نهفتە در این حزب، البتە میتواند موضوع نوشتەها و تحقیقات مفصلتری باشد کە در این مجال نمیگنجد …

ادامه ماجرا در دهەهای اخیر، تشکیل و تولات حزب کمونیست کارگري و …   میتواند موضوع نوشتەهای دیگر باشد.

پیداست که همین بحث هم نیاز به تکمیل دارد. و پیش از هر چیز، نیاز به انتشار اسناد منتشر نشده یی دارد که به زدودن  هرگونه هالەی تقدس از کۆمەڵه کمک کرده و به تحلیلهای شفافتر و دیالکتیکی تر ماتریال بدهد و به سهم خود به آگاهی طبفاتی جنبش کارگری درایران و در منطقه کمک نماید.

jm.rebwar@gmail.com   Sept 2008.      مصلح ریبوار

(مرداد ١٤٠٠ اوت ٢٠٢١ ویرایش شد)

[1] دراین سطور اولیه، منظور از “ما”، جمعی است فراتر از آن تشکیلات …

[3] بخشهایی از این اسناد را در سایتها میتوان یافت اما انتشار کامل آنها برای یک بررسی شفاف این جریان ضروری شده است.

[2] طالبانی درسال 1966 ازجنبش کردستان عراق خارج شد و به نیروهای صدام پیوست. و در این ماجرا  لقب “جاش 66″، بخوان مزدور 1966، گرفت.

+ نوشته شده در جمعه هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 18:5 توسط مصلح ریبوار  |