دمکراسی عریان

مصلح ریبوار

29 خرداد ۸۸ 20090620

(در باره ی انتخابات سال ۱۳۸۸ ایران که در رابطه با انتخابات ۱۳۹۲ هم خواندنی است!)

انتخابات درایران، دمکراسی فرتوت امروزی را به عریانی نشان میدهد. رهبران دمکراسی جهان هم، از همان ابتدا، در ستایش آن، گوی سبقت از هم ربودند.

چهار جنایتکار با سابقه ی رژیم ایران، تنها “نامزد”های مجاز رژیم بودند. مردمی که به دامگاه حوزه های رای گیری کشیده شدند، آشکارتراز هرزمان، ناچار به “انتخاب” شدند! بخش عمده یی از این ملیونها نفر، صرفا با این نیت که تغیری به وجود آورند به پای صندوقها رفتند و درواقع رای دادنشان به این جانیان شناخته شده، چیزی نبود جز یک طغیان مستاصل! اما رژیم فرصت را مغتنم شمرد و شگرد عوامفریبانه وبسیار شناخته شده ی مشروع شمردن نظام را از آن درآورد!

نامزدان جناح رانده شده هم، دراین مشروع شمردن نظام شریکند؛ نق زدن آنها اما، بر سرسهمشان در قدرت است که ظاهرا به خاطر غلیان نارضایی توده های به جان آمده، با جناح قلدرتر به توافق نمیرسند.

این انتخابات، فرسودگی دمکراسی را، به عنوان یک شکل حکومتی، به عریانی نشان میدهد. در انتخاباتها ی دیگر،مثلا سال گذشته ی امریکا، این فرسودگی را، به این عریانی، نمیتوان دید. آنجا هم، البته، چند دوجین سناتور و فرماندار ایالتی پس از عمری عوامفریبی و رهبری یک دستگاه دولتی ستمگر، سرکوبگر و جنگ افروز ( گیرم یکی مثل اوباما به جنگ عراق رای نداده بود اما با جنگ افغانستان و فلسطین که مساله ی نداشت) به رقابت برخاستند و بالاخره دو تن ازهمین مدیران ستم و استثمار از فیلتر “شورای نگهبان سرمایه” گذشتند و در ادامه ی خیمه شب بازی، ملیونها رای دهنده راخام کردند که، یکی از این دو را رئیس جمهورکنید! اما بعد از انتخاب اوباما، یکی از شکست خوردگان وزیر خارجه شد وپست وزارت جنگ و تجاوز در اختیاروزیر رژیم ورشکسته ی پیشین باقی ماند؛ رییس اف بی آی را از انبار دیگری در آوردند و خلاصه تمام پستها توسط متخصصان سرکوب و کنترل همان سیستم پرشد. این خیمه شب بازی از چشم بسیاری پنهان ماند و اوباما به عنوان مبشر تغیرو با هاله یی پیامبرانه، به سلطنت بزرگترین ماشین سرکوب تاریخ جهان رسید. آخرمیگویند آلترناتیوی برای دمکراسی وجود ندارد! گویا شک و تردید در این سیستم مقدس، تنها به معنی تایید دیکتاتوری و سرکوب مردم است!

اگر خیمه شب بازی دمکراسی را در بعضی جاها هنوز میتوان به خورد مردم داد و مثلا خرگوش ابقای وزیر جنگ را ازکلاه آن درآورد، در ایران که دیکتاتوری سرمایه شکل عریانتری دارد، دمکراسیش راهم به شکل عریانش، در این انتخابات میتوان مشاهده کرد. اینجا راحت ترمیتوان دریافت که: مشروعیت دادن به حکومت سرکوبگر اکثریت مردم، مهمترین کارکرد دمکراسی سرمایه است. دمکراسی عریان ایران را تماشا کنید. دهها ملیون به پای صندوقهای رای میروند؛ رای شان را از همان دم درمیدزدند؛ آقایان، دست بارک الله ی به پشت رای دهندگان زده مشروعیت رژیمشان را در بوق و کرنا میکنند وباز همان یوغ نکبتی را، با سلام وصلوات، برگرده شان میگذارند که مردم خوشباور به افسون انتخابات، برای برداشتنش آمده بودند!

گیرم مدعی شوند که جنایتکاران، برنده یا بازنده، هنوزهم مردم را به خیابان میاورند؛ اما برای چه؟ زیر کدام پرچم و برای کدام هدف؟ آشکار است که مردم برای نان، آزادی وبرابری له له میزنند. اما پرچم آقایان، از “برنده و بازنده”، جز جنگ، فلاکت و استثمار؛ جزعبودیت خداوندگار فقیه سرمایه وعده یی دربرندارد. آخر این کدام معجزه است که آقایان را وامیدارد که به خاطر ما، از ثروتها و دزدیهای سیستماتیکشان دست بردارند و کنترل امور را به ما بسپارند؟ به پشتیبانی بورژوازی بین الملل آیا میتوان دخیل بست؟ مگر آنان به سر بقیه ی مردم دنیا چه گلی زده اند؟ مگر بحران اقتصادی را بیشرمانه به ما در هر نقطه ی جهان تحمیل نکرده اند؟ مگر جنگ و آوارگی را از روتین خود حذف کرده اند؟ ویا به قولی از سر میز خود برداشته اند؟ مگر خود آنان در بخشهای متفاوتی که همین جناحهای جنایتکاران حاکم درایران را متناوبا پشتیبانی میکنند ایفای نقش نمیکنند؟ مگر پشتیبانی وزیر خارجه ی روسیه از حزب الله، و فرستاده ی امریکا ازحریری در لبنان و نظایر این موش وگربه بازیها، دلیل واضح ضدیت کل نظام سرمایه با صلح و آسایش مردم نیست؟

تاوقتیکه خود مردم، با یک دمکراسی مستقیم ومداوم، قدرت را به دست نگیرند؛ تا وقتیکه همین قدرتمداران که سالهای سال است زیر و بالایشان را به همگان نشانداده اند بر سرکارند، چرا باید به اشاره های سربسته ی جنایتکاران درقدرت ویا رانده از آن امید داشت؟

استیصال آیا دلیل به جایی است؟ مردم آیا، همچون غریقی که به امید نجات ازمرگ، به هر پوشالی امید میبندد، به این جانیان امید بسته اند؟ واقعا آیا چنان استیصالی به جاست؟

تمام رسانه های جهان دربوق کرده اند که شما “خشونت” نکنید؛ بگذارید ما جنگها یمان را بکنیم اما شما حق ندارید حتی با صدای بلند شعار بدهید! دست مارا، در به خاک سیاه نشاندنتان در بحران اقتصادیمان، کتک زدن و اسید پاشیدن و سنگسار و اعدام، به نام دمکراسی و قانون باز بگذارید؛ اما شما حتی نباید حجابهایتان را بردارید؛ بلکه مودبانه، هراز گاهی بیائید رایتان را بدهید وبروید. اگر درچنین موردی هم، جنایتکارانی بازی را باخته، به سهم خود راضی نیستند؛ بیایید، اما بازهم مودبانه وبا حجاب و حجب و حیا، و درسکوت کامل از سهم آقایانتان دفاع کنید؛ ویا همان هم از سرتان زیادیست؛ وباز، به یوغ سرمایه گردن بگذارید! و گرنه؟ وگرنه هیچ! چاره ی دیگری نیست! این پیام رسانه های عوامفریب است. چه دلیلی دارد عوامفریبان حرفه یی را باور کنیم و بازهم، مثل سال 57 مبارزات خود را هدر دهیم هیچ چاره ی دیگری آیا نیست؟

سوسیالیسم و کمونیسم آیا آلترناتیو(و حتی تنها آلترناتیو) نیست؟ بحران خانمان برانداز اقتصادی آیا یک برهان قاطع دیگر برای درستی این راه نبوده است؟ آیا رای دادن و به خیابان آمدن و سینه زدن زیر پرچم آقایان (چه برنده و چه بازنده) راه آسانتری است؟ آسانتر معلوم نیست باشد ولی میتوان تضمین داد که راه نیست! این را، بالاخره از تجارب شکست خورده مان درایران و سراسر جهان، باید آموخته باشیم که امر مهم رهایی از یوغ دیرین ستم و نابرابری راه حل ساده ندارد! کسب قدرت توسط مردم و با پرچم سوسیالیستی طبقه ی کارگر؛ نان، آزادی، برابری و خلع ید از سرمایه داران ستمگر و جنگ افروز راه دشواری هست اما آسانترین راه و درواقع تنها راه ممکن است. دمکراسی شورایی، مستقیم و همواره حی و حاضری که شیوه ی حکومتی این سوسیالیسم است، با این خیمه شب بازی امپریالیسمی که دمکراسیش جز ماسکی بر چهره ی جنایتکارش نیست (وشکل عریان آنرا درایران میبینیم) ماهیتا متفاوت خواهد بود.

اما سوسیالیسم و کمونیسم ازآن اعتبار جهانی برخوردارنیست! روزنامه ها و رادیو تلویزیونهای معتبر پشتش نیست؛ عوامفریبان حرفه یی به ما کمک نمکنند؛ اصلا بین خود طبقه کارگر هم جنبش پرقدرتی نیست. آری همینطوراست؛ و راز بقای یوغ جهانی سرمایه برگرده ی بیش از شش ملیارد بشریت آفریننده و آزاده از همین جاست که آلترناتیو نجاتبخش ما ضعیف است. این را اما، باید تقویت کرد. طبقه ی کارگر، نه تنها درایران که در جهان نیز، این مشکل را دارد: نبود یک جنبش بین المللی کمونیستی کارگری قدرتمند!

اما بیش از شش ملیارد بشریت خلاق که توده های کارگر و محروم و ستمزده باشند، در سراسر جهان در اشتیاق آزادی و برابری میسوزند. این خودقویترین پتانسیل قدرت است. بشریت خلاق از درد به خود میپیچد! این درد زایمان یک جنبش نوین است که به این جهنم پایان میدهد و مارا بر سرنوشت خود مسلط مینماید. این جنبش را میتوان و باید قدرتمندکرد. آگاهی و تشکل کمونیستی طبقه و همه ی انسانهایی که میخواهند از این جهنم رهایی یابند، در دستور کارمردم کارگر و زحمتکش؛ در دستور جوانان، زنان و کلیه ی ستم ستیزان است.

حال که جناحهای مختلف بورژواامپریالیستی در ایران به جان هم افتاده اند، فرصت را برای آگاهی و تشکل کارگری کمونیستی وسازمان دادن این جنبش میتوان گسترش داد. این خود، به قدرتمند کردن بین الملل کارگری کمک خواهد کرد. این فرصت را دریابیم.

jm.rebwar@gmail.com

سه د به هار به شوین مارکس دا

مصلح ریبوار؛ مارسی 1983

هاوری؛

هوزان؛

مه زن؛

رابه ر؛

هاوری مارکس!

سه د به هاره به جیت هیشتوین.

سه د به هاره،

سه د به هاری

پرله هه لس و که وت و خه بات؛

که وا سیمای دلیرانه ت

– پیری پسپور-

گه شترین و روونترین ئه ستیره مانه

به ره و ئاسوی گه ش و روونی سوسیالیسم

به ره و ئاوات؛

***

زور له میژه

ئالای پیروزی بیرورات

که وتوه ته سه ر شان و باهووی

پرولیتاریای جیهانی

که وتوه ته ده ستی لیزانی پاله وانی بیر وباوه ر

هاوریی پیشره وی جه نگاوه ر

هاوری لینین!

***

هه رچه ند، ئه وا ماوه یه که

گه ردی زه ردی

نه شه کاوه یی له میژین

نیشتوه ته سه ر

ئه و ئالا سووره ی تو و لینین

به لام ئه مرو

که وا دیسان

سه را سه ر کومه لی جیهان

وه ک خاکه لیوه

لیواوه

به ته وژمی شورشی پرولیتیری

گه ردی زه ردی هه لپه رستی

له ئالاکه ت ده ته کینین

چه نای چه ن سال پاش تو و لینین

ئالای سووری بیر و باوه ری پیروزتان

ده شه کینین!

به هاری سال

به گولی ئال

به گولی ئالی ئالای سوور

ده نه خشینین!

هاوریی هوزان

ئیمه هه مان

هاوری یانی مانیفیستی کومونیستین!

ئیمه هه مان

هاوری یانی مانیفیستی کومونیستین!

 

سپاس

به شوین شیعریکی برتولد برشت دا به نیوی
“ستایش بو کاری نهینی”

به هاری ۶۴/۱۹۸۵

شکوداره
ده نگ هه لینان له جه معیک دا و
دوان له باسی سته م و چه وسانه وه
ده نگی دلیرت هه لینی
به بانگه واز
هوزی چه وساوه بدوینی
سته مگه ر پیشیلی پیت که ی
بیفه وتینی…
شکوداره
به لی یه کجار شکوداره…
***
چه ند دژواره
چه نده به که لک و دژواره
کاری بچکوله ی روژبه روژ
سه ر سه ختانه و به نهینی
ریز به ریز شانه و توری حیزب
سازبکه یت و
ریک و پیک لیکی ئالینی
***
له پیش چاوی داچه قاوی له شکری زور و سه رمایه
قسه کردن
له و حاله ش دا
خاوه ن قسه که داشاردن
ته نانه ت کاتی سه رکه وتن
سه رکه وتووه که
به هه زار پیچ و په نادا
ده ربازکردن
مردن,
به لام,
ئه و مه رگه ش له چاو ون کردن
***
کی بی -به دل, به گیان- نه روا
له پیناو ناوبانگی به رزا؟؟
به لام کی یه
ته قه للای وا له پیناوی
ون بوون, ون کردنی ناوی؟!
***
سه ره نجامیش ته ماشاکه
زگ-هه لگووشانی ده س به تال
له شانازی ده گیرنه وه که میوانی سفره یان بی؛
ده ریان
شه پولی به هیزن
که هیز نیه باشاریان کا!
***
هو نیوبانگ؛
هو نیوبانگی به رز!
لی یان گه ری!
له و مه زن-کارانه گه ری!
– ئه وانه ی وا
کاری گران, شانازی به رز,
هیزی به رین و ده ریای پان ئه خولقینن-
لی یان گه ری
نایان بینی
چونکوو ئه وان به رزترن له بانگه واز!
به لام ئیوه
نه ناسراوه رواله ت-داپوشراوه کان
ته نیا تاویک وه رنه پیشی
وه رنه پیشی
با سپاسیک تان پیشکه ش که ین!

در دفاع از انقلاب در مصر

دفاع از انقلاب در مصر
و یادی از جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب در سنندج

میدان تحریر به دفاع از انقلاب مصر برخاسته است. نه تنها میدان تحریر که اکثریت مردم مصر به میدان آمده اند؛ به طوریکه نه تنها مصر که همه ی منطقه، حتی جهان، نفس در سینه حبس کرده که توده های به جان آمده چه دستاوردی خواهند داشت. هرچه هست، تا همینجا دستاوردها پربهاست. حضور در خیابان، چنانچه بااعتصابات کارگری تکمیل شود، دفاع از انقلاب آسانتر میگردد و چنانچه به تشکل آگاهانه ی طبقاتی بینجامد، پیشرفت چشمگیریست که قدرتگیری طبقه و رهائی و آزادی از ستم و استثمار را مژده میدهد؛ یپشرفتی که ما، با چنین آرزوئی جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب را، در سنندج، در سال ۱۳۵۸، تشکیل دادیم
رفقائی که آن دوره را به یاددارند حق دارند به انقلابیون مصر غبطه بخورند که پس از غصب شدن انقلابشان توانستند در خیابان بمانند و از انقلابشان دفاع کنند. جنبش انقلابی ما هم به چنین حرکاتی نیاز داشت. اما وقتی با دید کنونی به آن نگاه کنیم ضعفهای آشنائی در حرکت انقلابی توده ها، مشخصا توده های کارگر، میبینیم که اخطار دهنده است. نه ما و نه آنها حزب انقلابی پیشتاز طبقاتا آگاه نداشته ایم؛ حزبی که خطیر بودن امر قدرت سیاسی و خطرناک بودن قدرت بورژوازی را، در حمله ی متقابل به دستاوردهای انقلاب، به درستی تشخیص دهد و در برابر آن، صف آرائی قدرتمدار طبقاتی را سازمان دهد. ما، در همان سال ۵۷، جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب را (که زنده یاد صدیق کمانگر سخنگوی آن بود) در سنندج، سازمان دادیم. این خود، آغاز درستی بود. در سطح محلی توانست مرتجعین دهان کف کرده ئی نظیر مفتی زاده (اسلامیست سنی محلی) و صفدری (نماینده ی آنوقت خمینی) را مهار زند، اما، در نبود یک حزب پیشتاز و سراسری طبقه، نتوانست، چنانکه باید، بورژوازی راعقب بزند. دفاع از انقلاب، بعدها، راههای نوینی به پیش باز کرد. جنبش کمونیستی، از جمله در جنبش انقلابی کردستان و در تلاشهائی که برای تشکل طبقاتی و در صدر آن تشکیل حزب طبقه و بسیج توده های محروم برای کنار زدن بورژوازی و نهایتا کسب قدرت صورت گرفت، نتایج امید بخشی هم به بار آورده است.
یکی از این ثمرات، به باور من، آگاهی ابژکتیوتر توده های طبقه در منطقه و جهان از بورژوازی اسلامیست است که بازتابی از آن را، امروز، در مصر میبینیم. آنجا، توده های میلیونی، که از تجربه ی ما آگاهی یافته بودند، عاجلانه، توی دهن اسلامیسم زدند و این، به خودی خود، دستاورد بزرگی است. به علاوه، کارگران تشکلهای متعددی برپا کرده اند؛ این تشکلها، هنوز، کمونیستی نیستند و بنابر این هنوز در برابر بورژوازی ناسیونالیست، با قاطعیت طبقاتی و برای کسب قدرت، پا به میدان نگذاشته اند. اما گفتمان طبقاتی را در برابر گفتمان ناسیونالیستی تقویت میکنند. البته پیشرفت زنان در رویاروئی با یک مردسالاری وقیح که نه تنها در حوزه های اسلامیستها که در میدان تحریر و دیگر اماکن عمومی هم با آن دست به گریبان بوده و هستند، به نوبه ی خود چشمگیر است.
اما از طرف دیگر، توهمی که به ارتش هست و در تقابل منحوس صهیونیسم و شوونیسم عرب، بیش از نیم قرن است که تقویت میشود، مانعی است در برابر قاطعیت تودها برای دست بردن به قدرت. آنان، به نظر میرسد، از ماههای پیش از انقلاب ماهم عقبترند. آنوقت ما علیه ‘ارتش ضدخلقی’ و برای ‘خلع سلاح’ آن، شعار میدادیم و شعار ناسیونالیستها و اسلامیستها ‘ارتش برادر ماست’ بود! شاید خیلیها یادشان باشد که وقتی اسلامیسها در مریوان شعار ‘ارتش برادر ماست’ را سردادند، زنده یاد جلال نسیمی (که بعدها توسط خلخالی جلاد اعدام شد) پیشاپیش صف تظاهر کننده، به طرف جمعیت بر گشت، دستهایش را به طرفین باز کرد و با صدائی رسا فریاد زد: ارتش برادر ما نیست! ارتش برادر مارا کشته! سرباز برادر ماست! و طنین شعار ‘سرباز برادر ماست’ اسلامیستها را خفه کرد. چنین روحیه ئی بود که منجر به حمله به پادگانها و ضربه خوردن ارتش در ایران شد؛ ضربه ئی که بورژوازی اسلامیست آنرا با تاسیس سپاه پاسدارانش جبران کرد.
ما نظیر این سه دستاورد را در ترکیه هم میبینیم: پس زدن اسلامیسم، تقویت تشکلهای کارگری و به میدان آمدن پیروزمند زنان! اما تشکل کمونیستی کارگری و آماده شدن برای دست بردن به قدرت هنوز در گرو اینست که کارگران، به مثابه ی یک طبقه، از سد سندیکالیسم بگذرند، سیاسی شوند و در یک کلام خود را شایسته ی تصاحب جامعه بدانند! اینهم، به باور من در گرو نیرومند شدن طبقه ی کارگر در سطح جهانی و کسب دستاوردهای جنبش مطالباتی کارگری در سطح بین المللی است که نمونه هائی از آن را در مصر، ترکیه، برزیل، ایران و غیره میبینیم
مصلح ریبوار
jm.rebwar@gmail.com
www.rebwar.nu