حجاب، سنگسار، خانواده ی مقدس و “صنعت” تنفروشی، دهن کجی امپریالیسم است به 8 مارس!

مصلح ریبوار؛ فوریەی 2009

ویرایش آخر: فوریەی ٢٠٢٢

هشت مارس را باید شادباش گفت؛ این یک دستاورد بازگشت ناپذیر است.

اما شادباش، شاید، همینجا پایان یابد و جایش را به یک تلخکامی بدهد! راستی چرا یکصدویک سال پس از این پیروزی باید با مشکلاتی دست وپنجه نرم کرد که گویی سر از گور برآورده اند؟!

توانایی تئوریک چندانی نمیخواهد تا ببینیم چگونه سرمایەی امپریالیست، درمسیر تکامل، بخوان گندیدگی، خود هرچیزی را به کالا تبدیل کرده است. جهان به یک دهکده ی تنگ بهم بافته ی صنعتی تبدیل شده است که نه تنها خوراک و پوشاک و مسکن بلکه کلیه ی مایحتاج بشری، حتی هوا وآفتاب به کالای قابل خرید وفروش و به تبع آن در دسترس دارایان و دور از دسترس نداران تبدیل میشود. این ستم بیش از همه دامن زنان محروم را گرفته و تلختر آنکه: تن انسانها هم، هرچه وقیحانه تر به کالا تبدیل شده و تنفروشی یک “صنعت” خوانده میشود!

درسحرگاه نظام سرمایە، نیروی کار به کالا تبدیل شد و بردگی مزدی، نرم جامعه شد. حال اما، و درشامگاه این جهنم، ازتن وسکس و عشق آدمی، بازار تولید انبوه ساخته اند و مدعیند که نظامشان اوج تمدن است. ریاکاریشان نفرت انگیزتر میشود وقتی برتن انسان، چون نمادی از شرم، حجاب میپوشانند؛ عشق را زیر شلاق میگیرند ویابه چاله ی سنگسار میفکنند انسانها را، نه با ریسمان پوسیده ی سنت، چنانکه مدعیند، که با زنجیرهای گران نیاز اقتصادی به هم میبندند (و در اساس از دیگران جدا میکنند!) و نام خانواده برآن مینهند!

بار بحران اقتصادی دهشتناکی که با جنگهای جهانی قابل قیاس است، اینبار روشنتر از همیشه، بردوش طبقه ی کارگر و به خصوص زنان است. زنان با کارخانگی بی اجر و مزد و با مزد نازلتر، درصورت اشتغال، محرومترین بخش این طبقه هستند. هزینه ی بیکاری کارگر، از طریق خرافه ی خانواده و سنتهای آن، بیش ازپیش به دوش خواهر، برادر، پدر یا مادر افکنده میشود و لباس عاطفی هم برتن میکند.

بردگی عریان، در بسیاری مناطق، عریانتر از همیشه خودرا مینمایاند. بردگی جنسی هم، به یمن بازگشت سنتهای زبالە، بیشتر پذیرفته میشود. حجاب، صیغه، چند همسري (البتە چند زني!) ودیگر فرمهای تحقیر، در این صدودوازدە-سالگی 8 مارس، تهوع آورتر جلوه میکند.

فرودستی زن، نه تنها مشکل اکثریت عظیم این 7 میلیارد بشر است بلکه میرود تا دامنه خودرا به مناطقی از جهان و به عرصه هایی از جامعه که پیشتر از آن عقب رانده شده بود بازگستراند. نه تنها در مناطق اسلامزده راه برابری زن و مرد، سد میشود بلکه دراروپا و روسیه و چین و (با بازگشت قوی کنسرواتیسم) در امریکا، شاهد عقب نشینی های چندش آوری هستیم: حجاب، در خیابانهای نه تنها تهران وآنکارا وقاهره، که در اروپا نیز با تشویق فرهنگ گندیده ی امپریالیستی روبروست. بالاتر بودن تعداد پسران و جوانان مرد، در چینی که هنوز ادعای کمونیسمش را به کارگر میفروشد، سر به دهها میلیون میزند؛ که خود نتیجه ی سقط جنین با برنامه ی اطفال دختر بوده است؛ مشکلی که اکنون در سوئد هم به روزنامه ها درز کرده است! سنت ازگور برخاستەی “صیغه”، منحصر به مذهب کپک زدەی شیعە، در ایران نیست؛ سالهاست که در آمریکا شبکه های مردان چند-زنه “کشف” میشود!

اینها تازه، نوک کوه یخ آن ستم گسترده ایست که با نهاد خانواده، روزمره شده است؛ نهادیکه عشق و خوشبختی را به استثناهای زودگذر و کم عمق تنزل داده وکلاف سردرگم مشکلاتی جهنمی را با زندگی زنان در سراسر گیتی به هم بافته است؛ (تا نیروی کارش، ازقبل خانه داری زن ارزانتر تمام شود؛ به علاوه، طبقەی کارگر، به اجزای نامتحدی تقسیم شود). به کمک چنین خرافەیی ست که فروش زنان با نام مهریه وشیربها شدت گرفته وحتی دستمزد کمتر شغلهای “زنانه”، نظیر پرستاری و معلمی توجیه میشود و موقعیت فرودست زنان طبیعی و ابدي وانمود میشود.

به همبافتگی این نابرابری جنسی با نظام یکسره امپریالیست سرمایه که راهی برای ترقیخواهی و رفرم باقی نگذاشته، آشکارتر از هرزمان گذشته است. وقتی میبینیم چگونه “صنعت” تنفروشی را، ازجمله در شبکه های هتلهای لوکسشان، باد میزنند؛ چگونه بزرگترین و معتبرترین اتوریته های این نظام، آشکارتر از همیشه، به دستبوس پاپ و خاخام و آیت الله میروند و دست سنگسارگرانرا میبوسند؛ چطور”پارلمانها”یشان پراست از عمامه به سرهای ریشویی که برای نمایندگان خدا دم تکان میدهند و قوانین پوسیده ی ضد زن “به تصویب میرسانند”؛  و بالأخرە، شاهکار سیاسي اخیرشان در بازگرداندن زبالەی طالبان بە حکومت؛ بازهم بیشتر آشکار میشود که از این امامزادەی سرمایه، ابدا، انتظار معجزه نمیرود؛ بلکه باید به روشنی دید که این نظام، قدارەاش از رو بسته و دشمن نهادینه ی زن و دشمن برابری انسانهاست.

اآشکارتر از همیشە نمایان است کە این مهم تماما برعهدەی خود ما افتاده است؛ بر عهده ی طبقەی کارگر و جنبش کمونیستیش! ما، دراین راه، وارث پیشرویهای فراوان نه تنها سرمایەداری پیشرفتەیی که دیگر به تاریخ پیوستە؛ بلکه و مهمتر، وارث مبارزات زنان کارگری هستیم که با وارد شدن به بازار کار از همان سرآغاز سرمایەداری، درواقع پایەی عینی و اجتماعی جنبش برابری زن و مرد بودەاند. آنان، با بیرون رفتن از خانه، نه تنها به عنوان کارگر به صف گورکنان نظام ستم و استثمار پیوستند بلکه درعین حال نهاد خانواده یعنی یکی از ارکان اساسی این نظام را به چالش کشیدند و مستقیما زیر ضرب گرفتند. چنین حقایقی که در کارهای مارکس، انگلس، ببل، کلارا زتکین، لنین ودیگران منعکس است، منشا مشکل و نیز راه برون رفت از آنرا با چنان روشنی نشان داده که عرصەی تئوریک و معنوی این مبارزه را هم، یکسرە، از آن ما کردەاست!

جنبش ما با برآمدهایی نظیر 8 مارس، سنتی پیشرو، مدرن و بیش از صد ساله را پی افکنده که مدتهاست برابری زن و مرد را به یک نرم جهانی تبدیل نمودەاست. درخشانتر از همە، جنبش 8 مارس 1917 بود که به طلیعەی انقلاب اکتبر مبدل شد؛ انقلابی با دستاوردهای فراوان که آرمانهای 8 مارس را هم به تحقق نزدیکتر کرد. این پیش کسوتي درمبارزه برای برابری را، هیچگاه کمدیهایی نظیرروز فاطمه ی زهرا ویا کشف حجاب شاهنشاهی و یا هیچ فمینیسم الکنی نتوانسته ازما بگیرد. بورژوازی بحرانزده ومفلوک جهان، درجاهایی که نمیتواند قداره اش را ازروببندد، با طرفه های فمینیستی درصدد مهار کردن این جنبش است تا از ضربه زدن آن به سنتهای پوسیده ی ضد زن بکاهد. این نظام، اما، درگیرتر از آنست که بتواند دربرابر چرخ تاریخ بایستد.

مشکل اما اینجاست که نیروی محرکه ی این چرخ تاریخ که ما باشیم، به همه ی توانایی خود آگاه نیستیم. گرامیداشت 8 مارس میتواند راهگشایی باشد که بتوانیم صفوفمان را منسجم ترکنیم.