ڕفیق مارکس!

ترجمەی فارسی یک شعر کردی بە یاد مارکس کە در صدمین سالیاد مرگش، مارس ١٩٨٣، سرودەام:

رفیق!

فرزانە؛

سترگ؛

رهبر؛

رفیق مارکس

صد بهار است کە تنهامان گذاشتەئی!

صد بهار است؛

صد بهار پر از افت و خیز و مبارزە؛

کە سیمای دلیرانەات، ای پیر فرهیختە؛

درخشانترین و روشنترین ستارەمان است

رو بە افق روشن درخشان سوسیالیسم

رو بە آرمان

و مدتهاست؛

کە پرچم عزیز اندیشەهات

بر شانەها، بر بازوان؛

و در دستان توانای پرولتاریای جهانیست؛

در دستان اندیشەورز پهلوان اندیشە و باور،

رفیق پیشرو جنگاور،

رفیق لنین!

گرچە

مدتی هم هست

کە گرد  زرد یک خمودي دیرین

نشستەست،

بر آن پرچم سرخ تو و لنین!

 

اما اکنون

کە باز

دریای انسانی جهانی

چنانچون خاک شوریدەی فروردین

شوریدەست،

ما هم در هجمەی شورشهای کارگری

گرد زرد خمودگیهای دیرین را

از پرچمت زدودەایم

و سالهای سال پس از تو

و پس از لنین

پرچم سرخ باورهای عزیزتان را

بە اهتزاز آوردەایم؛

و بهار سال را

با ارغوانهای

پرچمهای سرخ فام خود

آذین بندی نمودەایم؛

رفیق فرزانە،

ما، همانا، رفقای مانیفست کمونیستیم

آری؛

همان رفقای مانیفست کمونیست!