برابری

ترجمه ئی َآزاد
از یک شعر سعاد صباح، شاعرەی کویتی (از اصل عربی)
مصلح ریبوار

فایل صوتی دکلمەی شعر:

 

 

میگن نوشتن واسه زن گناه داره؛

ننویس زن!

میگن ستایش کلام

واسه ی زن حرومه

جوهری که باش مینویسی

زهری یه که سرمیکشی؛

ننویس زن!

اما ببین؛

من

ایناهام

نوشتم و اون زهر رو هم سرکشیدم

هیچ هم دواخور نشدم!

ستاره های آسمون رو من

آتیش زدم

هیچ خدا – پیغمبری هم

نیومد بگه دستشون نزن!

میگن که “شعر فقط امتیاز مرداس؛

ساکت ضعیفه! حرف نزن!”

میگن که عشق وعاشقی مال مرداس

دریای هولناکیه. بپا، توش غرق نشی؛ بپا!

اما ایناهام من؛ ببین!

دلمو به دریا زدم و رفتم جلو. سیر دلم شنا کردم.

میبینی غرق هم نشدم!

میگن حریم عشق رو

شکوندی

تو قبیله

شاعر که ماده نمیشه!!

جان خودت مسخره نیست؟!

تو این دوره که آدما

رفته ن رسیده ن اون بالا تا آسمون،

اینا میخوان زنها رو

زنده به گورشون کنن!

با خودم میگم

اگه آواز خوندن مرد حلاله،

پس چرا از صدای زن اینجوری چندششون میشه؟!

این دیوارای خرافات

تاکی همینطور بمونه؟!

این دیوارا

که مابین برگ و درخت، بارون و ابر،

آهوی نرو ماده آهو حایل شده

چرا همینطور بمونه؟!

کی گفته نشر یا فکرکردن

زنونه ـ مردونه داره؟!

کی گفته که

گل و گیا

نباس صدای گنجشکها رو بشنون؟!

میگن با این کارسنگ قبرت رو شکوندی!

آره درسته؛

دستمم درد نکنه!

نه فقط همین،

خفاشا رو هم تا درک تاروندم!

من با شعرام

ریشهِ این نفاقها رو

تا تهِ ته سوزوندم

میخوام بگم که

شب رو

به پهنای همهِ آسمون

شکوندم!

بذار که تیرم بزنن

چه چیزی از آهویی که زخمی شده قشنگتره!؟

بذار که دارم بزنن

خون من مگه ازخون اونای دیگه رنگینتره!؟

میگن که زن ضعیفه س!

بهترینشون زنیه به سرنوشتش راضیه!

آزادی واسه زن بلاس؛

شیرینترین زن زنیه برده و بی زبون باشه!

میگن شعر وادبیات یه جور گیا س

که تو بیابونای ما سبز نمیشه!

زنی که شعر مینویسه یه نشمه یٍ بی سروپاس!

من به حرفهایی که اونا پشت سرم دارن میگن

میخندم

حرفن اینا

حرف مفت دور و زمان حلبی؛

عقل زمان حلبی!

من همونطور

رو قله ها آوازامو میخونم

و میدونم

که این رعدو برقا میرن

این گردبادا

این خفاشا

همه میرن…

این منم که موندنیم!