میمونای آدم نمام
رئیس دارن
(شاهی، پریزیدنتی، چیزی)
یه نرٌه- میمونٍ یوغورتر از همه
و در کل، میمونای نر بر مادهها مسلطن؛
اما اونا
هیچوخ مادههاشونو سنگسار نمیکنن…
***
وقتی رئیس حالش گه- مرغی میشه واویلاس؛
کلهی هرکدوم رو که
جلوش سبز بشه
میشکنه!
اما هنوز
این میمونا
زندون و اعدام ندارن
خیلی هم مونده تا اونام
کورهی میمون سوزی اختراع کنن
***
میمونای آدم نمام سرزمینشونو می پان
سرش با میمونای همسایه دعوا دارن
بزن بکش راهمیندازن
اما اونا
هنوز پاسپورت و گلولهکشف نکردن!
***
میمونای آدم نمام
بهپیراشون اهمیتی نمیدن
مادههاشونم همیشه
بچه-بغل
دنبال غذا میدون.
اما هنوز
عقلشون قد نداده که
میشه بچهها رو فروخت!
آخهاونا
هرچی باشه
آدم که نیستن؛ میمونن
ناموس و غیرت ندارن
سرٍ مادههاشون، هیچوخ، جنگ ندارن
هیچ از تمدن سرٍشون نمیشه که؛
نمیدونن که میشه از کارٍ اونای دیگه زندگی کرد؛
میشه همهچیز رو فروخت؛
بچهها رو، عشق رو، سکس رو،
آفتاب رو، کنار دریا رو،
جاهای خوش آب و هوا رو
خودٍ آدم- بزرگارو
همهی این چیز- میزا رو میشه فروخت و
به اوجٍ
فرهنگ و تمدن رسید
مصلح ریبوار